داستان بازی hitman 2 در چه مورد است؟
وقتی Battlefield 1 هنوز منتشر نشده بود، با چند نفر از دوستان گیمر داشتیم دربارهی آن حرف میزدیم و سخن به اینجا رسید که چرا باید اسم بازی را بتلفیلد 1 میگذاشتند؟ یکی به شوخی گفت "دلم برای دانشجویی که در آینده رشتهی تاریخ بازیهای کامپیوتری را خواهد خواند میسوزد، لحظهای که خوش و خرم از جلسه امتحان بیرون آمده و ناگهان یادش میافتد بتلفیلد 1 بعد از بتلفیلد 4 منتشر شده!". در چند سال گذشته شامل ریبوت سریهای محبوب و بزرگی در دنیای گیم بودهایم. برخی از این ریبوتها مثل ریبوت سری Tomb Raider بسیار موفق بودهاند، برخی دیگر مثل DmC باعث شدند طرفداران بازی به کلی عوض شوند، و برخی دیگر مانند Medal of Honor و Duke Nukem باعث شکست سری شدهاند. هیتمن هم در سال 2016 توسط شرکت IO interactive ریبوت شد و سبک بازی را هم کمی تغییر داد. حالا Hitman 2 منتشر شده که سبک همان بازی 2016 را حفظ کرده و میخواهد نقاط کور داستان مامور 47 را بیشتر برای طرفداران توضیح دهد. بیایید قبل از پرداختن به ادامهی مقاله، ادای احترامی به همان دانشجوی بختبرگشته تاریخ بازیهای کامپیوتری بکنیم که نه تنها خواهد فهمید تست مربوط به بتلفیلد را اشتباه زده، بلکه دو تا بازی با نام Hitman 2 منتشر شده است!
کلت خفهکن دار، کت شلوار و کراوات قرمز. مامور 47 در کلاسیکترین حالت خود.
فاصلهی 2 ساله برای یک بازی مثل هیتمن، فاصلهی زیادی نیست. از همان وقتی که بازی معرفی شد، کاملاً میشد حدس زد که قرار نیست خیلی با هیتمن (2016) تفاوت داشته باشد و در واقع سازندگان چند مرحلهی جدید که نمیتوانستند بخاطر طولانی بودن و عوض شدن خط داستانی بازی، در آن عنوان قرار دهند را در هیتمن 2 آوردهاند. تعداد بسیاری روی اینکه آیا اصلاً این عنوان به اندازهی یک فرنچایز جداگانه قابل بررسی است یا نه اختلاف نظر دارند و شخصاً معتقدم بازی به اندازهی یک شمارهی جدید پیشرفت نداشته؛ کما اینکه هیتمن (2016) هم هنگام انتشار از جهت جلوههای بصری و هوش مصنوعی در حد و اندازهی بازیهای روز نبود و اینکه سازندگان همهی عناصر بازی را بار دیگر در سال 2018 تکرار کردهاند، باعث شده این بازی هم حرف زیادی برای گفتن نداشته باشد. اما آیا این به آن معناست که بازی ارزش پول و زمان شما را ندارد؟ ابداً.
اگر هیتمن 2، دو ایراد عمده داشته باشد، یکی از آنها صد در صد داستان بازی است. کلیات داستان دربارهی این است که عدهای به دنبال یک شخص هستند که او را به قتل برسانند و از قضا این فرد، دوست بچگی مامور 47 است (حتی تصور کردن اینکه مامور 47 یک زمانی بچه بوده هم سخت است !). حالا مامور 47 میخواهد از او محافظت کرده و نقشهی دشمنان او را نقش بر آب کند تا بتواند با آن شخص حرف زده و به رازهایی دربارهی گذشتهی مبهم خود دسترسی پیدا کند. در این بین دوست مامور 47، دایانا هم حضور دارد و طی یک سری میان پرده، گذشته و کودکی سخت او هم فاش خواهد شد. خود داستان و روایت آن به قدری آبکی هستند که بیخیال آن شوید و سعی کنید از گیمپلی بازی لذت ببرید. در هیتمن 2، داستان طی یک سری استوری بورد (Storyboard) روایت میشود که واقعاً برای سری فاخری مثل هیتمن، ساختن اینگونه میانپردههایی قابل قبول نیست. روایت داستان به این شکل هیچ عیبی ندارد، اما به نظر میرسد که این کار فقط به خاطر پایین آوردن هزینههای ساخت بازی انجام شده و شبیه به این است که سازندگان بازی، خیلی آن را جدی نگرفتهاند. اما اگر داستان را نادیده بگیریم، به قسمت خوب ماجرا میرسیم که گیمپلی آن است.
کیفیت کاتسینها خوب است، اما جذابیتی ندارند. پس از قطع ارتباط IO Interactive با Square Enix، دیدن یک سری مشکلات از جمله همین مشکل کاتسینها طبیعی به نظر میرسد.
گیمپلی سری هیتمن همیشه خوشمزه بوده است. تنوعی که برای از پا درآوردن دشمنان عادی و اهداف اصلیتان دارید واقعاً شما را سر ذوق میآورد. به لطف ریبوت سری و نقشههای بزرگ (نسبت به سبک بازی) و آزادی عملی که در این نقشهها دارید، هیتمن 2 ارزش چندین بار بازی کردن را دارد. هر مرحله را میتوانید به چندین شیوهی مختلف به پایان برسانید و زمان اتمام مرحله تا حد زیادی دست خودتان است. اگر از طرفداران این سری باشید، میدانید که ترور اهداف اصلیتان در هر مرحله، مانند بازیهای دیگر نیست. یعنی هدف اصلی نه قدرت ویژهای دارد، نه لزوماً اسلحهی ویژهای دارد و نه اینکه همیشه دورش پر از محافظ است. صبر حرف اول را میزند. گاهی اگر اندازهی کافی منتظر بمانید، هدف اصلی در یک مکان خلوت دقیقاً از روبهرویتان رد خواهد شد و یک اشارهی کوچک کافی است که او را با ساکتترین و تمیزترین روش ممکن به قتل برسانید. گاهی اوقات برعکس است. اگر خیلی صبر کنید، هدف اصلی به مقرش میرود که میتواند پر از نیروهای امنیتی باشد و باید چندین برابر حواستان باشد که لو نروید. همیشه به مقدار درستی از عنصر "صبر" احتیاج دارید تا مرحله را به بهترین شکل ممکن به پایان برسانید. این را هم بگویم که بازی واقعاً سخت است. با استفاده از یک تکنیک ساده نمیتوانید همه را گول بزنید و به هدف اصلیتان برسید و بارها لو خواهید رفت و کشته خواهید شد تا کلیات نقشه و امکانات موجود در آن دستتان بیاید و بتوانید نقشه بریزید. بخش نقشه ریختن و برنامهریزی کردن قتل، در این ریبوت بیشتر مورد توجه قرار گرفته و قبل شروع هر مرحله بخشی به نام Planning وجود دارد که میتوانید هرطور که راحت هستید نقشه بچینید. برای مثال در مرحلهی مار سه سر (Three-headed Serpent)، باید 3 نفر از سران یک کارتل مواد مخدر را به قتل برسانید. همه جا پر از مزدوران تا بن دندان مسلح است و گویی که انگار کافی نباشد، همه جا هم پر از دوربینهای مداربسته است. در همه جای این مرحله میتوانید شاتگان، UZ و مسلسل پیدا کنید و این به معنای آن است که اجازه دارید مرحله را به وحشیانهترین شکل ممکن تمام کنید و هرکس را که دیدید بکشید، اما این کار در Hitman 2 اصلاً آسان نیست.
از خلاقانهترین مراحل سری. قتل با دستگاه خالکوبی!
یادم میآید وقتی Hitman Absolution را بازی میکردم، در بعضی از مراحل عمداً یا سهواً به دل دشمن میزدم و بعد از اینکه همه را کشتم، با هدف اصلی تنها میماندم و با خیال راحت کارش را تمام میکردم. در هیتمن 2 این کار تقریباً غیرممکن است. کافیست که صدای یکی از دشمنانتان در بیاید تا از زمین و هوا دشمنان مثل مور و ملخ بر سرتان بریزند و ببینید نیم ساعت است که فقط در یک گوشه قایم شدهاید و دارید آدم میکشید. بازی در مقابل این سختی یک آوانتاژ خیلی بزرگ به شما داده است : آیکیوی دشمنان شما در حد جلبک است. اگر دیدید کار از کار گذشته و دشمنان دسته دسته بهتان هجوم میآورند، کافی است کمدی، صندوقچهای چیزی پیدا کنید، بعد هر بار که یک یا دو دشمن به آن منطقه میآیند تا سر و گوشی آب دهد، از آن خارج شوید و آنها را بکشید. هوش مصنوعی بازی، دشمنان را خیلی جوانمرد هم کرده است! برای مثال شما مشغول خفه کردن یک محافظ در مقابل محافظ دیگر هستید و او چندین ثانیه قبل از شلیک به شما صبر میکند و به شما فرصت میدهد به راه راست برگردید. بعضی وقتها هم تفنگ را در میآورید و به سمت سر آنها میگیرید و تازه شک میکنند که نکند میخواهید آنها را بکشید. بالاتر گفتم اگر بازی دو ایراد اساسی داشته باشد یکی از آنها داستان آن است، ایراد اساسی دوم هم همین هوش مصنوعی ضعیف دشمنان است. البته این را هم بگویم که سازندگان بازی در طراحی درجات سختی مختلف بازی استادانه عمل کردهاند. اگر واقعاً میخواهید فرق درجات آسان، متوسط و سخت را در یک بازی لمس کنید، بهترین مثال آن هیتمن 2 خواهد بود. در درجه سختی بالاتر، کلاً دینامیک بازی عوض میشود و باید با دقتتر برنامهریزی کنید. ابزار بسیار خفنی در بازی برای به قتل رساندن اهدافتان وجود دارد. از سم ریختن در نوشیدنی ملت در بار گرفته تا جا زدن خود به جای یک فرد دیگر و نزدیک شدن به هدفتان، راههای شما برای کشتن این اهداف هستند. خیلی دلم میخواهد چندتا از این روشها را اسپویل کنم، ولی حیف که نمیتوانم! اگر کمی حوصله به خرج دهید (که لازمهی اصلی هر آدمکش حرفهای است) و کمی هم هوش سیاه داشته باشید، روشهایی در بازی برای قتل طراحی شده که مو بر تنتان سیخ خواهد کرد.
برای فهمیدن داستان هر مرحله به شکل کامل، ماموریتهای دلخواه و جانبی مانند این قرار داده شدهاند که میتوانید در آنهل حرفهای مردم را بشنوید.
قبل از اینکه پروندهی بخش گیمپلی بازی را ببندیم، میخواهم دربارهی حالت روح یا همان Ghost Mode هم کمی صحبت کنم که از معدود موارد اضافه شده به بازی از شمارهی قبل تا حالاست. اولاً همه چیز این بخش، از نامش گرفته تا ایده و گیمپلیش، کاملاً با روح هیتمن عجین شده و این یک نکتهی مثبت است. گیمپلی این بخش که هنوز کاملاً آماده نیست و نسخهی بتای آن معرفی شده، به این شکل است که شما و یک فرد دیگر، به شکل آنلاین با یکدیگر بازی میکنید و هر کس که زودتر بتواند هدفها را بکشد برنده خواهد شد. نکته جالبتر اینکه شما و هیتمن دیگر، در دو دنیای موازی به سر میبرید و نمیتوانید به او شلیک کنید یا کارهایی از این قبیل، اما میتوانید از Ghost Coin استفاده کنید و با انداختن سکه نزدیک جایی که قایم شده، باعث شوید گارد امنیتی به سمت او بروند و خودتان از مهلکه فرار کنید.
بخش گیمپلی بازی بدون شک بهترین بخش آن است و اگر از هوش مصنوعی ضعیف دشمنان فاکتور بگیریم (که واقعاً هم میشود این کار را کرد، چون اگر دشمنانتان احمق نبودند بازی واقعاً سخت میشد)، محیط سندباکس بازی و آزادی عمل آن واقعاً تجربهی بازی را لذتبخش میکنند.
تصویری از Ghost Mode. میبینید که رقیبتان رنگش هم مانند روح سفید است.
گرافیک بازی و نورپردازی آن خوب است اما چیزی نیست که در بین بازیهای رنگارنگ 2018، توجه شما را به شکل ویژه به خودش جلب کند. بازی باگهایی دارد که واقعاً مسخرهاند، اما تعداد آنها کم است. نمیخواهم خیلی به این موضوع گیر داده باشم، اما واقعاً از یک بازی امروزی انتظار میرود وقتی کسی در را باز میکند، از دست خود استفاده کند، نه اینکه درهای چوبی به شکل اتوماتیک برای او باز شوند. یا سیستم لباس عوض کردن مامور 47 همانطور مانده که چندین سال پیش بود. البته بیایید قضاوت نکنیم، بعضیها واقعاً زود میتوانند لباس عوض کنند! محیطهایی مثل بمبئی، واقعاً زیبا طراحی شدهاند و چشم را نوازش میدهند. روی هم رفته بخش گرافیک و انیمیشن بازی نه خارقالعاده است و نه بد.
در بخش صدا و موسیقی بازی به نظر من بهتر از گذشته عمل کرده است. مامور 47 با همان صدای مرموز و موذیانهی خود حرف میزند و گرچه عادت نداریم از او پرحرفی ببینیم، اما بعضی وقتها جملات خیلی جالبی را از زبان این قاتل بیاحساس میشنوید. بازی همانطور که میدانید در چندین شهر اتفاق میافتد و موسیقی هر شهر هم با توجه به حال و هوای همان شهر ساخته شده است. به شخصه آهنگهایی که در این مراحل شنیدم را دوست داشتم.
بگذارید قبل از جمعبندی یک اعتراف بکنم، اینکه من واقعاً سری هیتمن را دوست دارم و تمام این مدت که داشتم به ایرادهای بازی اشاره میکردم، قلبم حرف دیگری میزد. هیتمن 2 مانند نسخه 2016 خود در شهرهای مختلف اتفاق میافتد، اما این بار بازی به شکل اپیزودیک عرضه نمیشود و همهی مراحل را از همان ابتدا برای دانلود در اختیار دارید. همچنین اگر هیتمن 1 را خریداری کرده باشید، میتوانید همهی مراحل آن را به شکل ریمستر شده در هیتمن 2 بازی کنید. در واقع چیزی که الآن در اختیار دارید، یک هیتمن طولانی با کلی مرحله و محیطهای سندباکس است. اگر طرفدار این سری یا سبک مخفیکاری هستید، ثانیهای در خرید بازی شک نکنید.
لطفا شکیبا باشید ...