آیا بازی max payne 3 بازی خوبس است؟
Max Payne بخشی از هویت بازی های ویدئویی برای ما ایرانی هاست. (به جهانش کاری ندارم) و در این ادعا شکی نیست که مکس پین برای همه بازی بازان بی نهایت دوست داشتنی ست. Sam Lake در میانسالی (حدودا ۳۰ سالگی) داستانی را نوشت که به مذاق بسیاری خوش آمد و توفیق دور و درازی را تجریه کرد و پایه گذار نگاهی دیگر به صنعت Game شد. -اگر بتوان تم انتقام را در مکس پین، همچون ترزیق خونی تازه یاب برای دنیای بازی دانست- داستان آشنا و خوش بنیه انتقام که صد البته به علاوه ساختار Gameplay که دست رنج Remedy و Rockstar بود، مکس پین را نه فقط به فرنچایزی محبوب، بلکه به شخصیتی با ظرفیت این همانی (همذات پنداری) بالا مبدل کرد. داستان پلیسی که با صدایی بم و گیرا، پوششی شیک و روحی رنجدیده، تقاص سختی از یک یک عاملان قتل همسر و یگانه فرزندش گرفت. نکته جالب توجه درباره نسخه اول بازی این است که دو شرکت نام برده در ساخت بازی از عهده هزینه های مدل سازی بازی هم بر نمی امده اند و به همین سبب خود سم لیک چهره مکس پین را گرفت و به اصطلاح مدل بازی شد و در روند ساخت مشارکت کرد.
نخستین شماره مکس پین در دومین سال قرن جدید (۲۰۰۱) به دست بازی بازان رسید و دومین نسخه هم سپس تر در سال ۲۰۰۳ با عنوان Max Payne 2: The Fall of Max Payne به بازار آمد. موسیقی این نسخه، ساخته مشترک Kartsy Hatakka و Kimmo Kajasto، شاهکاری در موسیقی های دنیای بازی ست. می توان به عنوان قطعه ای جدا از بازی به هنگام خلوت، در اتاق خود به آن گوش جان فرا داد. درباره کم و کیف خود بازی هم، آنانکه پشت سیستمی عهد بوقی، در کوچه پس کوچه های نیویورک برفی قدم زده اند و با کیف هرچه تمام تر از Bullet-Time استفاده کرده اند و خشم مکس را در بازی جاری کرده اند، بماند. ۹ سال طول کشید تا سومین نسخه این عنوان ساخته شود. Max Payne 3 در سال ۲۰۱۲ معرفی شد، و ما که پس از ۹ سال بیش و کم در آخرین سالهای دهه دوم زندگی به سر می بردیم، با چشمانی پر از شوق، همچون شیفتگانی عقل از سر پریده انتظار خریدش را کشیدیم. این بار Rockstar کاربلد، خود به تنهایی بار ساخت مکس پین را به دوش می کشید. و مکس پس از گذشت ۹ سال دوباره جان گرفت و به سخن آمد و به خانه های ما پا گذاشت.
کاور رسمی بازی Max Payne 3
بگذارید همین ابتدا خیال همه را راحت کنم. مکس پین ۳ شاهکار است. به نظر بنده طریق جدیدی از بازی های ویدئویی ست که نظیرش را در بازی دیگری ندیده ام. (شاید بتوان نسخه های خود مکس پین را با نسخه سوم مقایسه کرد) پر از Cutsceneها (نمایش های فیلم گونه که روند Gameplay را قطع می کنند) و دیالوگ های ماندگاری که ورد زبانتان می شود. در واقع پرداختن به زوایای درونی و ذهنی شخصیت باعث می شود تا چنین دیدی به این بازی داشته باشم. همانند واکاوی درون یک انسان. گمان می کنم چنین طریقی از بازی سازی با سینما پهلو می زند و ماهیت Game را هم حفظ می کند و بستری گسترده پیش روی سازندگان بازی می گشاید تا با استفاده از ظرفیت های بازی سازی، داستانی روایت کنند که نزدیک به فلیم باشد. شما Gameplay را دارید و در کنارش روایتی که یک دانای کل، با شخصیت پردازی کامل در تمام ابعاد روحی و عقیدتی اش، نقل می کند. این چیزی ست بین روایت کردن داستان با گیم پلی (همانند اکثر بازی های نُرم در این صنعت) و روایت داستان به شکلی که در بازی های Telltale Games روایت می شود. مراحل را با بازی کردن به شکلی تمام عیار (منظورم یک گیم پلی کامل است. نه آن چیزی که در بازی همانند Walking Dead می بینیم) جلو می برید و تم تراژیکی که راوی می سازد بر تمام بازی سایه انداخته و سخنان مکس همچون یک دانای کل (سوم شخص) در حین بازی کردن نسبت به تمام رویدادهای بازی ابراز می شود و مسبب گمان کردنتان به هر آن چیزی می شود که انجام می دهید. درست چنانکه یک فیلم این کار را می کند. -دگرگونی اندیشه ای- شخصیتی که مکس پین باشد، تمام اعمال خود را قضاوت می کند و نسبی نگری عمیقی در نگاهش هست. مکس در نسخه سوم نسبت به تمام اعمال خود با چنین دید شکاکانه و سوال برانگیزی نظر می کند. آنچنان که گویی خود هم نمی داند چه می کند! سازندگان در راک استار نیامده اند داستانی را بگذارند کنار یک Gun-play امتحان پس داده و سودشان را بکنند. بلکه در تعمیق شخصیت بسیار کوشیده اند. آن هم نه پرداختی تک بعدی در هیبت و ظاهر و از این دست. بلکه در ارتباط با همه چیزی که مکس پین را مکس پین کرده است. من جمله کشتن. مکس بارها دلیل کشتاری که در نسخه سوم به راه می افتد را از خود می پرسد و در پی دلایل و حقانیت یا غیر مشروع بودن آن بر می آید و نسبتش را با ماهیت زندگی خود می سنجد.
Plot
همچنان که در دنیای واقعی ۹ سال طول کشید تا نسخه سوم Max Payne بیرون بیاید، داستان مکس پین درون بازی هم ۹ سال پس از رخدادهای نسخه دوم پیگیری می شود. آنچنان که فاصله زمانی انتشار نسخه های اول و دوم ۲ سال بود و فاصله زمانی داستان این دو نسخه هم ۲ سال. -ابتدای داستان به صورت خطی بازگو شده است-. خطر فاش شدن داستان وجود ندارد. در نسخه سوم مکس در میانسالی به سر می برد. تک و تنها زندگی می کند. با یادآوری مدامی از زندگی گذشته و خاطرات و زخم هایش. و تنها همدم خود را مشروب می داند و قرص های آرام بخش. شبی در کافه ای در نیوجرسی (محل زندگی اش) با Raul Passos آشنا می شود و پاسوس به او پیشنهاد کاری می دهد که مکس آن را رد می کند. در همان شب طی یک درگیری کلامی و در حین مستی، مکس به طور اتفاقی پسر یکی از سرکردگان جنایتکار شهر به نام آنتونی دی مارکو را می کشد و او برای سر مکس پین جایزه می گذارد تا او را به قتل برسانند. پس از آنکه مکس به یاری پاسوس تمام دار و دسته دی مارکو را قلع و قمع می کند، تصمیم می گیرد برای گریختن از شهر، زندگی گذشته را فراموش کند و پیشنهاد کاری پاسوس را به عنوان محافظ شخصی بپذیرد و راهی امریکای جنوبی شود. در آنجا مکس و پاسوس محافظان شخصی خانواده ثروتمند برانکو می شوند. خانواده ای متشکل از سه برادر به نام های رودریگو، ویکتور و مارسلو. که هر کدام سر و سری برای خود دارند و مکس ناخواسته در ادامه داستان درگیر پشت پرده زندگی همین برادرها می شود.
کاورگیری از جمله محتویاتی بود که به نسخه سوم اضافه شد، تا فرصت بقای بیشتری داشته باشید و توان مکس را بازیابی کنید
Time Moves Forward, And Nothing Changes
مکس در طول بازی مدام نظرش را درباره آدم ها، موقعیت ها، کاری که خود انجام می دهد، (تمیز دادنش از آدم کشی یا از بین بردن آدم های نابکار) گذر زمان، زندگی و غیره مطرح می کند. این مساله از همان زمانی که پیش نمایش ویژه قبل از عرضه بازی پخش شد، مشهود بود و توجه آدم را جلب می کرد. (هنوز آن تریلر را توی گوشی ام دارم!) جمله هایی که مکس بیان می کند، دیدگاه هایی ابزورد (نوعی تئاتر مهمل یا عبث که ساموئل بکت با “در انتظار گودو” نماینده بزرگ آن است) درباره زیستن اند. ناگزیری از زیستنی گناه آلود و تقصیر مابانه و ناتوانی در درک آن. زمان پیش می رود، و هیچ چیز تغییر نمی کند. به محض شروع بازی مکس پین سخنانش را چنین آغاز می کند: “این چیزی ست که آنها می خواهند به آن تبدیل شوم. یک قاتل. یک جور دلقک که به او پول می دهند تا آدم بدها را سوراخ سوراخ کند. خب. آنها چیزی که می خواستند را دارند. چیزی که برایش پول دادند. هر چیزی که دلتان می خواهد درباره آمریکایی ها بگویید. اما ما کاپیتالیسم را خوب درک می کنیم. شما محصولی را می خرید و چیزی که بهایش را پرداخته اید به دست می آورید. و این آشغال ها به بیگانه ای پول داده اند بدون اینکه عقلشان به تفاوت خوب و بد برسد. این، جایی بود که من بودم. همانند فرشته مرگی از دایم استور (رستورانی در دیترویت) برای اعدام این بیچاره حرامزاده. و من دریافتم که آنها حق داشتند. اگر یکی به این بدبخت کمک می کرد یا دیگرانی که ترتیب خواهرم را دادند… من نمی توانستم فرق میان خوب و بد را بدانم”.
اگر انگلیسی تان خوب باشد، یقین کنید که این بازی بخشی از دیدگاه های شما را درباره زیستن تغییر می دهد و جایگاهی قرص در ذهنتان باز می کند. مکس در جایی از بازی می گوید: ?So That Was It? Say The Magic Words And Be Absolved Your Sins. چنان این همانی میان شما و مکس پین که مدام در حال زیر و رو کردن مفاهیم در ذهنش است ایجاد می شود که هرگز نخواهد گسست. گویی داستان نویسان Rockstar (دان هاوزر، مایکل آنسورث، روپرت هومفریز) تمام اندوه و رنج مکس تنها را دریافته اند و شیره جان و ذهنش را در قالب این جمله ها روی کاغذ آورده اند. یکی از مهم ترین حرف های مکس در این بازی چنین است: – من این جمله ها را انگلیسی هم آورده ام تا لطف حرف ها از کف نرود – The way I see it there’s two types of people, those who spend their lives trying to build a future and those who spend their lives trying to rebuild the past. (آن طور که من می بینم دو جور آدم هست، آنهایی که زندگی شان را خرج آینده می کنند، و آنهایی که زندگی شان صرف بازسازی گذشته می شود).
چیزی که روی صفحه می بینید نهایت سادگی یک Gameplay کارآمد است. شوتری استاندارد با فضاسازی بی نظیر
از مردی که ۵ هزار مایل از خانه دور است، نصیحتی نخواهید!
چه انتظاری از بازی که راک استار از آب و گل در می آورد دارید؟ جز آنکه بهترین محصولات دنیای بازی را تولید کند؟ راک استار یا خداوندی تواناست، یا شیطانی دانا! مکس پین ۳ هم به حدی بی نقص و کاستی ست که تماما کیف خواهید کرد و جز کیف کردن معصیت است! طراحی مراحل این بازی به شکل عجیبی منطبق با دنیای واقعی ست. یعنی مراحل را طراحی نکرده اند که شما از آنها عبور کنید، بلکه گویی مراحل وجود داشته اند و شما ناگزیر باید از آنها جان سالم به در ببرید. روی همین حساب بازی در بخش هایی بسیار سخت است و جماعتی تا بن دندان مسلح در یک سالن که جان پناه هایش دیواره های نئوپانی اتاق های اداری ست، بر سرتان خواهند ریخت. یا آخرین مرحله بازی که رد کردنش روی درجه های سختی بالا، غیر ممکن به نظر می رسد. ۳۰۰ نفر نیروی ضربتی (اغراق آمیز است دیگر! شما شاید ۳۰ نفر حساب کند) در مقابل مکس خسته و زخمی با لباسی پاره پوره، در سالن بارگیری فرودگاه که این بار تنها جای پناه گرفتن چمدان های مسافران است که آن هم به لطف مکانیزم تخریب پذیری معرکه، از بین خواهد رفت.
بازی به طرز حیرت آوری واقع گرایانه است. از طرفی مراحلی که از آن عبور می کنید، از جمله ساختمان ها، راه پله ها، خیابان ها، اتوبوس در حال حرکت، کوچه پس کوچه های ریودوژانیرو، پشت بام ها، قبرستان، گاراژ، کشتی، همه و همه به حقیقی ترین شکلش در بازی وجود دارند و اگر قرار باشد در یک کشتی درگیری مسلحانه رخ دهد، بی شک به همین گونه ای خواهد بود که در بازی مکس پین ۳ وجود دارد. نقطه کورها حقیقی به نظر می آیند و امنیت نداشتن در بعضی کاورها چیزی تصنعی نیست. این مساله خود تنوع مراحل بازی را نشان می دهد و جا به جا محیط بازی عوض می شود و چشمانتان مکان های مختلفی را می بینید. از طرف دیگر فیزیک یا اندام دشمنانتان به هنگام گلوله خوردن انگشت به دهانتان می کند. نه فقط جایی که گلوله اصابت می کند، بلکه نحوه مردن دشمنان به شکل تیر خوردنشان بستگی دارد. افتادنشان همانند یک موجود زنده است که می میرد. واقع گرایی مکس پین ۳ صرفا بصری نیست. اگر بخواهید دوری در بازی بزنید و پیشروی در داستان را به تاخیر بیندازید، مکس با همان ضمیر اشاره دوم شخص، مثلا می گوید: نیومدی اینجا به اطراف خیره بشی، برو دنبال فابیانا! به همین دلیل می گویم مکس در این نسخه یک دانای کل حقیقی و کامل است.
به ریودوژانیرو خوش آمدید. مکس با کله ای تراشیده و هنر Rockstar در خلق این شهر پر از سوراخ سنبه و خلافکارپرور!
زمان چیزی لوکس بود که من استطاعتش را نداشتم
روایت داستان مکس پین ۳، خطی نیست. کار او در امریکای جنوبی به عنوان محافظ شخصی با برش هایی از آشنایی اش با پاسوس و درگیری با دار و دسته دی مارکو آمیخته شده است. به همین جهت مکس را با شکل و شمایل گوناگونی می بینید. (با رکابی، با کت و شلوار، با کاپشن چرم و کراوات، با پیراهنی گلگلی، با ریش، سه تیغ، کچل) جدا از داستان، Gameplay بازی ساختار محبوب راک استار را دارد. نیرو و توان مکس در گوشه سمت راست به هیات آدمی دیده می شود و زیرش هم تعداد خشاب های اسلحه در دست و تیر موجود در خشاب. تعداد قرص هایی هم که برای بازیابی توان مصرف خواهید کرد روی توان و جان مکس نشان داده می شود. نحوه دسترسی به اسلحه ها همانند سری محبوب GTA است. البته با محتوایی بسیار کمتر. صفحه دایره ای شکلی که سه اسلحه را در خود جای می دهد. اگر قرار باشد دو اسلحه (مثلا دو کلت) به دست بگیرید، اسلحه سوم از دست مکس می افتد. نحوه حمل اسلحه ها هم تابعی از همان قاعده واقع گرایی است که پیشتر گفتم. یعنی کاملا واقعی. اگر یک کلاشینکف به دستتان باشد و بخواهید خشاب هفت تیر را عوض کنید، مکس کلاشینکف را زیر بغل می گیرد و خشاب هفت تیر را با کمک دو دست عوض می کند.
کاورگیری بازی خوب است. دید کافی دارید و بیرون آمدن از کاور هم راحت است. با همان دکمه ای که پناه گرفتید از آن بیرون می آیید. می توان بدون بیرون آمدن از کاور هم شلیک کرد. که طبیعتا دقت پایینی هم دارد. محیط بازی تخریب پذیری بسیار خوبی دارد. برخی جاها کاملا خراب می شود و برخی جاها که مسالح سخت تری دارند، تخریب جزیی بر آنها عارض می شود. Gun-Play بازی حرف ندارد. نشانه گیری را می توانید روی حالت Free Aim بگذارید و برای آنها که خواهان سختی کمتری اند می توانید، حالت Soft lock یا Hard Lock را فعال کنید. نشان شما یک نقطه ریز سفید است که وقتی روی دشمن برود قرمز می شود. سازندگان به قدری به چیزی که قرار بوده شما ببینید احترام گذاشته اند که جز همان نوار جان و همین نشان، چیز دیگری روی صفحه نمی بینید. البته تصاویر دایم با نوشته هایی که از سخنان مکس یا دیگر شخصیت ها برداشته می شود، پر می شود. تصاویر هم که گویی از قرص خوردن و مشروب نوشیدن مکس تاثیر گرفته و مکررا تار می شود و توی هم می رود و گیج می زند. این اتفاق بیبشتر در هنگام Cutsceneها می افتد.
لطفا شکیبا باشید ...