بچه ها کسی میدونه آخرین شعر فروغ فرخزاد چی بوده؟
فروغ الزمان فرخ زاد متولد ۸ دی ماه سال ۱۳۱۳ در تهران است و در ۲۴ بهمن ماه سال ۱۳۴۵ در تهران درگذشت. این شاعر نامی ایرانی که به نامهای فروغ فرخزاد و فروغ شهرت دارد، یکی از شعرای نامدار معاصر ایرانی است. او در طی حیات خود پنج دفتر شعر منتشر کرد که این اشعار وی از نمونه های محصر بفرد شعر معاصر در زبان فارسی هستند.
حس میکنی زمان برای همیشه در ساعت چهار در حال تکرار است. مرگ و زندگی چنان با هم یکی شدهاند که نمیشود به کسی که اینسان صبور، سنگین، سرگردان به روایت خودش ادامه میدهد، گفت که او زنده نیست ولی سالها است که به زندگی در این لحظه جادویی ادامه میدهد. میگویند آن روز سرد ۲۶ بهمن ۴۵ که فروغ را در گور نهادند، ناگهان همه شاعران پیر شده بودند، موهایشان سفید شده بود اما نه از برف، شکسته بودند اما نه از سکوت. از صدای ناآرام فروغ که از نواری پخش میشد و از زندگی حرف میزد. شاید با خود فکر میکردند جهش بعدی شعر او چه دستاورد تازهای برای شعر نیمایی به ارمغان میآورد؟
فروغ شاعری عاطفی بود که فرم شعرهایش را از هیجانات درونیاش میساخت. به فرمهایی که بیرون از وجود او بودند توجه نمیکرد. هر حرکت زبانی را باید تجربه میکرد و از درون به آن نزدیک میشد وگرنه محال بود آن تکنیک یا رفتار زبانی سر از شعرش درآورد. در اواخر عمرش با «یدالله رویایی» شعرهای مشترکی نوشته بود و تفاوت نگاه وادارش کرده بود سطرهای خودش را از کار مشترک کنار بگذارد تا جداگانه چاپ شود. و چاپ نشده بود. تا امروز هم نشده است.
رویایی شعر «در چترهای بسته» را در کتاب «دلتنگیها» سال ۱۳۴۶ منتشر کرد. در سطری از این شعر میخوانیم: در چترهای بسته باران است. حرفهای رویایی را دو سال بعد از مرگ فروغ در مجله فردوسی/ بهمن ۱۳۴۷ دنبال میکنیم، شاید به نشانهای از سطرهایی که فروغ نوشته بود برسیم:
در چترهای بسته/ کفشهای تو سنگینتراند.
یکی از سطرهایی است که فروغ نوشته:
«سنگینی» چیزی است که باید حس کرد، «باران» چیزی است که دیده میشود. تلاقی دو نگاه متفاوت در شعر، در یک شعر ایده جالبی بوده ولی به خاطر جدا ماندن نگاهها، به خاطر یکی نشدن سطرها و پنهان نماندن شاعران، ظاهراً به جایی که باید نرسیده. امروز در دونفرهنویسیهایم با شاعران دیگر، در بداههنویسیهایی که سعی میکنیم زمان فکر کردن و نوشتن را تا جایی که میتوانیم به هم نزدیک کنیم، این تلاقی نگاههای متفاوت را پی میگیرم. فروغ شاعری بود که از چارپارهنویسی به شعر « تولدی دیگر» رسید. از رمانتیسمی کلیشهای به بیانی حسی. چرا نتواند از «ایمان بیاوریم» فراتر برود. شاعری که در کتاب «تولدی دیگر» سری به انواع قالبهای شعری میزند و با زبانی که بین امروز و گذشته در نوسان است، آنها را یکی یکی آزمایش میکند، چرا نتواند در شعرهای بعد از «ایمان بیاوریم» تنوع فرم را تجربه کند.سالها پیش از «غلامحسین نصیریپور» شاعر شنیده بودم که فروغ شعری دارد که در آن با صدای چرخخیاطی تصویری صوتی از حرکت چرخ خیاطی ساخته میشود و همزمان گلدوزی لباسی با گفتن کلمات در شعر، شکل میگیرد.
لطفا شکیبا باشید ...