بازی kingdom come deliverance چیست؟
چندی پیش در مقاله بازیهای مستقل مورد انتظار ۲۰۱۸، از Kingdom Come: Deliverance به عنوان اثری یاد بردم که میتواند تبدیل به Hellblade امسال شود. درست است که این دو بازی از نظر سبک و سیاق کاملا متفاوت هستند، اما هر دو بازیهایی مستقل هستند که در ابعادی شبیه به یک بازی بزرگ و AAA ساخته میشوند و وجه شباهتشان هم همین موضوع بود. در واقع Kingdom Come: Deliverance ایده بسیار خوبی هم دارد؛ یک بازی نقش آفرینی جهان باز که در دنیایی کاملا واقعگرایانه جریان دارد، چیزی است که قطعا پتانسیل بالایی برای جلب رضایت طرفداران بازیهای نقشآفرینی دارد. خب با اینکه نمیخواهم حرفم در مورد مقایسه بازی با هلبلید را کاملا پس بگیرم، اما واقعیت این است که Kingdom Come: Deliverance از نظر کیفی هرگز در حد و اندازههای ساخته نینجا تئوری نیست، ولی خب بازی بدی هم نیست و قطعا ارزش وقت گذاشتن را دارد.
بدون شک یکی از بهترین ویژگیهای Kingdom Come: Deliverance که گیمر را به ادامه آن ترغیب میکند، داستان بازی است؛ داستانی که شروع خیلی خوبی دارد و همین، به عنوان یک محرک باعث میشود تا در ادامه هم سرنوشت هِنری، شخصیت اصلی بازی را با علاقه دنبال کنید. داستان بازی در اوایل قرن ۱۵ میلادی و در سرزمین بوهمیا جریان دارد که پادشاهی آن، بر عهده شاه چارلز چهارم بود. با این حال بازی پس از مرگ این پادشاه که محبوبیت زیادی هم بین مردم داشت، آغاز میشود و خب احتمالا توانستهاید حدس بزنید که این سرزمین، پس از مرگ پادشاه دچار هرج و مرج و آشوب زیادی شده و افراد مختلفی، ادعای قدرت دارند. از آن طرف گیمر بازی را در نقش شخصیت هنری شروع میکند که پسر یک آهنگر در روستا است و در اوایل بازی، هیجانانگیزترین بخش زندگیاش پس گرفتن پولی است که یکی از مردم روستا باید به پدرش بدهد! با این حال سرنوشت هنری به همین شکل باقی نمیماند و خیلی زود، اتفاق تلخی مسیر زندگی وی را کاملا تغییر میدهد و او را روانه ماموریتی برای گرفتن انتقام میکند.
با اینکه بازی دیالوگهایی عالی ندارد، اما به لطف شخصیتپردازی خوب کاراکترها و داشتن کلیت داستانی خوب، روایتی قوی ارائه میدهد
داستان Kingdom Come: Deliverance از چند نظر کیفیت بالایی دارد؛ اولا بازی نمایشی واقعگرایانه از زندگی مردم در آن بازه تاریخی ارائه میدهد و تمام کاراکترهای رایج آن دوران را، از پادشاهانی فاسد گرفته تا مبارزانی دلیر، یک پرنس تنبل و زورگو، رعیتی که همیشه سپر انسانی پادشاهان هستند و سربازهایی که برای زیادهخواهی بالا دستیها در نبردهایی خشن میکشند و کشته میشوند به تصویر میکشد و همین باعث میشود تا با تجربه این بازی، وارد داستانی واقعگرایانه از دل تاریخ شوید که قطعا از دنبال کردن آن لذت خواهید برد و تمام جنگها، هرج و مرج و ناامنیهای آن دوران را مشاهده خواهید کرد. ویژگی خوب بعدی داستان، شخصیتپردازی عالی کاراکترهای آن است. از همین هِنری که شخصیت اصلی بازی است گرفته تا کاراکترهایی که بعضیشان شاید نهایتا یک ساعت در بازی حضور داشته باشند، با دقت بالایی خلق شدهاند و همین مساله در ترکیب با کیفیت بالای خود داستان، باعث میشود که از بازی کردن Kingdom Come: Deliverance صرفا به خاطر لذت بردن از داستانش، پشیمان نشویم. البته یک عنصر مهم دیگر هم تاثیر زیادی روی قویتر شدن شخصیتها داشته و آن هم صداگذاری است؛ یعنی اگر Kingdom Come: Deliverance از یک نظر کیفیتی در حد و اندازههای هلبلید ارائه دهد، همین بحث صداگذاری است که در این بازی هم واقعا عالی کار شده و صداپیشههای شخصیتها صدایی دارند که کاملا، برای چهره و خصوصیات آن شخصیت مناسب است و این مساله، در موارد دیگری مثل صدای حیوانات مختلف، صدای برخورد شمشیرها و موارد دیگر هم کاملا صدق میکند.
اما یک بازی نقشآفرینی جهانباز، هرچقدر هم که داستان خوبی داشته باشد، اگر نتواند آن را در قالب گیمپلیای هیجانانگیز به مخاطبش ارائه کند، قطعا موفق نخواهد بود و خب، این دقیقا جایی است که Kingdom Come: Deliverance با وجود داشتن یک سری ویژگیهای مثبت، اولین ضعفهای خودش را هم نشان میدهد. در همان دقایق اولیه تجربه بازی Kingdom Come: Deliverance متوجه خواهید شد که سازندگان این اثر، تلاش زیادی کردهاند تا پا جای پای آثار بزرگی مثل Skyrim یا The Witcher 3 بگذارند و یک نسخه کاملا واقعگرایانه و به دور از فانتزی از چنین بازیهایی ارائه کنند. اولین قدم سازندگان در این راه، خلق جهانی بزرگ برای بازی بوده است؛ جهانی که خب راستش را بخواهید، واقعا هم وسیع و زیبا است و چشماندازهای آن، کاملا چشمنواز بوده و حتی تنوع محیطی بازی هم با اینکه در حد و اندازه آثار مذکور نیست، اما قابل قبول است.
ولی خب اگر اسکایریم یا ویچر ۳ یا حتی فالاوت ۴ را بازی کرده باشید، قطعا میدانید که در این بازیها کمپانی سازنده صرفا هدف خلق جهانی درندشت را نداشته و به جزییات آن هم اهمیت داده است. منظورم از جزییات، این است که فرض کنید در کوههای برفی اسکایریم در حال قدمزنی هستید که ناگهان یک ترول یا اژدها از ناکجا آباد ظاهر شده و حسابتان را میرسد. یا در مثالی دیگر در حال گردش در جهان هرکدام از بازیهایی که نام بردیم، ممکن است در هر دقیقهای یک اتفاق عجیب و غافلگیرکننده رخ بدهد که این موضوع و اتفاقات نشان میدهند که سازندگان آن بازیها سعی داشتهاند تا جهانی زنده و پویا برای بازیشان خلق کنند که در هر لحظه، ممکن است اتفاقی برای گیمری که در آن گشت و گذار میکند رقم بزند. با این حال این موضوع در رابطه با Kingdom Come: Deliverance صدق نمیکند و جهان بازی، با وجود وسیع و حتی زیبا بودن، در بر دارنده اتفاقات و شگفتیهایی نیست که به آن جان ببخشند و به همین دلیل هم جهان، تبدیل به عنصری منفعل در این بازی شده که صرفا از نظر ظاهری اهمیت دارد و به همین دلیل هم شخصا پس از پیدا کردن نقاط سفر سریع (Fast Travel) روی نقشه، ترجیح میدادم تا از طریق آنها به مقصد سفر کنم؛ چون میدانستم که در طول مسیر، نهایتا یک راهزن که بهسادگی هم کشته خواهد شد و حتی آیتم باارزشی هم نخواهد داشت انتظارم را میکشد و قرار نیست اتفاق خیلی خاصی در طول مسیر رخ بدهد.
ماموریتهای اولیه بازی اکثرا به دنبال کردن یک کاراکتر دیگر خلاصه میشوند و به معنی واقعی کلمه، خستهکننده هستند
مساله بعدی در بازی، ماموریتها هستند که خب بازهم یکی از مهمترین عناصر در یک بازی نقشآفرینی به شمار میروند. بله؛ طبیعی است که وقتی با یک بازی با گیمپلی طولانی روبهرو میشوید، نمیتوانید انتظار داشته باشید که همه ماموریتها عالی و بینقص باشند و قطعا در این بین یک سری ماموریتهای خستهکننده یا حتی مسخره هم انتظارتان را میکشند. ولی خب در مورد Kingdom Come: Deliverance و مخصوصا در چندین ساعت اولیه بازی، حجم این دست ماموریتها واقعا زیاد است و یکی از دلایل این موضوع، میتواند توجه زیاد سازنده به ارائه تجربهای کاملا واقعگرایانه از بازی باشد. برای مثال در اوایل بازی، تا دلتان بخواهد از آن دست ماموریتهایی را تجربه خواهید کرد که در آنها، باید گاهی در حدود چندین دقیقه طولانی پشت سر یک کاراکتر راه بروید و بدون ذرهای هیجان، حرفهای نهچندان جذاب وی را گوش کنید. مثلا یکی از همین ماموریتها جایی است که میتوانید به عنوان یکی از نگهبانان شهر مشغول به کار شوید و باید همراه با سرپرستتان، دقایقی واقعا طولانی را در شهر قدم بزنید و در هیجانانگیزترین حالت، مشکل بین یک گدا و مغازهدار را با انتخاب چند دیالوگ حل کنید! یا حتی ماموریتی که در آن همراه با پرنس به شکار میروید هم تقریبا چنین شرایطی دارد و پس از اینکه مدتی طولانی دنبال اسب این پرنس رو مخ قدم زدید، تازه به جایی میرسید که باید تا فردا بخوابید و فردا هم باز ساعاتی طولانی را صرف شکار خرگوش در جنگل کنید!
درست است که هدف سازندگان از قرار دادن چنین ماموریتهایی در بازی هرچه بیشتر واقعی کردن بازی بوده است و آنها نمیخواستند چیزی را سر سری رد کنند، ولی خب به هر حال باید این را در نظر گرفت که Kingdom Come: Deliverance یک بازی ویدیویی است و مخاطب، انتظار لذت بردن و هیجان را از یک بازی ویدیویی دارد که خب برخی ماموریتهای بازی، حتی اگر در نهایت باعث پیچش جالبی در داستان شوند هم فاقد این هیجان حتی اندک هستند. البته در کنار این ماموریتها، بازی یک سری ماموریتهای واقعا جذاب هم دارد که مخصوصا اگر بتوانید ساعات اولیه خستهکننده را پشت سر بگذارید، از آنها زیاد خواهید داشت. پس بهتر است Kingdom Come: Deliverance را صرفا با چند ساعت نسبتا طولانی اولش قضاوت نکنید و به آن زمان و فرصت بیشتری بدهید؛ چرا که به مرور زمان ماموریتهای جذابتر بازی از راه میرسند. در کل بازی در این بخش عملکردی خنثی دارد و در حالی که برخی ماموریتها واقعا جذاب هستند، برخی هم حسابی کسلکننده میشوند و به همین دلیل این موضوع را نه میتوان یک نقطه قوت و نه یک نقطه ضعف برای بازی دانست.
اگر نقد بازی For Honor یوبیسافت را خوانده باشید، میدانید که چقدر از مکانیسم مبارزههای این بازی و لذتبخش بودن آنها تعریف کردم و خب خبر خوب اینکه Kingdom Come: Deliverance چیزی شبیه به یک تجربه اول شخص از این بازی در زمینه مبارزات است. نه اینکه مکانیسمهای مبارزه در این دو اثر کاملا شبیه به هم باشند؛ بلکه بیشتر منظورم این است که Kingdom Come: Deliverance هم دقیقا مانند ساخته یوبیسافت، تجربهای باورپذیر و طبیعی از مبارزه با سلاحهایی مثل شمشیر، گرز یا هر اسلحه دیگر مربوط به آن دوران ارائه میکند. از آنجایی که در این بازی شاهد هیچ نوع قدرت ماوراطبیعی نیستیم و همه چیز به شکلی واقعگرایانه خلق شده، مبارزهها هم شرایطی نزدیک به واقعیت دارند. البته که شخصا هیچوقت با شمشیر مبارزه نکردهام که بتوانم از واقعی بودن مبارزههای بازی بگویم، ولی خب بازی، آن حس سنگینی در دست گرفتن یک شمشیر را به خوبی به مخاطبش منتقل کرده و کاری میکند که احساس کنید دقیقا در حال تجربه یک نبرد واقعی و بیرحم هستید؛ بیرحم از این نظر که کشتن و کشته شدن در Kingdom Come: Deliverance، کار خیلی زمانبری نیست و کافی است بتوانید چند ضربه شمشیر را به درستی به حریف وارد کنید تا شاهد جان دادن وی باشید. یا در نقطه مقابل، کافی است کوچکترین اشتباهی بکنید که باعث شود گاردتان باز شده و ضربات دشمن به تن و بدن هنری وارد شده و خیلی راحت، کارش را بسازد. حتی اگر در اثر برخورد ضربهها کشته نشوید و آنقدر شانس داشته باشید که در نهایت شما برنده مبارزه شوید، با جراحتهای مختلفی طرف خواهید بود که باید خیلی زود فکری به حالشان بکنید؛ وگرنه خونریزی آنها حسابی آزارتان میدهد.
سیستم مبارزههای بازی اگر بینقص نباشد، کیفیت خیلی خوبی دارد و کاملا حس مبارزه کردن با سلاح سرد را منتقل میکند
اینها را مثال زدم تا به این نقطه برسم که Kingdom Come: Deliverance مبارزات آن دوره زمانی را به شکلی کاملا واقعگرایانه به تصویر میکشد و کاری میکند که بیرحمی و خشونت بالای روبهرو شدن با یک دشمن تشنه به خونتان را که در فاصله چند متری شما ایستاده و فقط میخواهد سلاحش را به بدن شما تماس بدهد، حس کنید. این مساله علاوه بر مبارزه با سلاحهای سرد، در حین تیراندازی با سلاحی مثل تیر و کمان هم نمود دارد و در حالی که مثلا در خیلی بازیها حین تیراندازی یک نشانگر در وسط صفحه کار هدفگیری را برایتان راحت میکند، در Kingdom Come: Deliverance خبری از این نشانگر نیست و خودتان باید قلق تیر و کمان را پیدا کنید و تازه، پس از پیدا کردن قلق آن با لرزش دست شخصیت اصلی هم کنار بیایید. اینها باعث میشوند تا مبارزههای بازی کاملا حالتی طبیعی و واقعگرایانه داشته باشند که شاید این موضوع گاهی روند بازی را سخت کند، اما بهشخصه آن را یک نقطه قوت برای Kingdom Come: Deliverance میدانم که باعث واقعیتر شدن بازی شده است. راستی شاید این مساله که بازی فقط در حالت اول شخص قابل تجربه است و در مقایسه با بازیای مثل اسکایریم امکان تجربه آن به صورت سوم شخص هم وجود ندارد، در ابتدا کمی آزاردهنده به نظر برسد، اما نهایتا پس از یک ساعت بازی کردن Kingdom Come: Deliverance، متوجه خواهید شد که این اول شخص بودن بازی به نفع آن تمام شده و یکی از دلایل اصلی موفق ظاهر شدن بازی مخصوصا در زمینه نبردها است.
این میزان واقعگرایی و کیفیت خوب، در یک سری عناصر دیگر گیمپلی بازی هم دیده میشود. مثلا سوارکاری با اسب در بازی با اینکه اوایل کمی بدقلق است و البته گاهی هم در اثر باگ اسبتان به در و دیوار گیر میکند، اما لذت بالایی دارد یا از آن مهمتر، سیستم ارتقا شخصیت که یکی از مهمترین ویژگیهای یک بازی نقشآفرینی است، در Kingdom Come: Deliverance کیفیت بالایی دارد و بر اساس کاری که انجام میدهید، میتوانید سطحتان را افزایش دهید. منظورم از این حرف این است که مثلا اگر با شمشیر مبارزه کنید، توانایی شما در استفاده از شمشیر افزایش پیدا میکند و ضمن دسترسی داشتن به فعال کردن یک سری قابلیتها، قادر خواهید بود از شمشیرهای بهتر هم استفاده کنید. یا مثلا اگر زیاد با اسبتان سوارکاری کنید، تواناییهای اسبسواری شما پیشرفت میکنند و در کل، سیستم ارتقا در بازی بر پایه چنین موضوعی استوار بوده و خیلی نزدیک به واقعیت است.
کارهای دیگری مثل کیمیاگری هم در بازی در دسترس هستند که تنوع خوبی به آن میبخشند. در این بخشها قرار نیست کار خارقالعادهای مثل ساختن معجونهای جادویی ماوراطبیعی انجام دهید، اما مثلا میتوانید معجونی بسازید که دیدتان در شب را بهبود ببخشد. البته به عنوان یک عنصر نقشآفرینی دیگر، سیستم مکالمات بازی خیلی شرایط خوبی ندارد و حداقل در مقایسه با دیگر بخشها، ضعیف عمل میکند؛ مخصوصا که با وجود داشتن داستان خوب، بازی از دیالوگهای خیلی خوبی هم بهره نمیبرد و همین باعث شده تا گاهی دنبال کردن صحبتهای شخصیتها خستهکننده و حوصلهسربر شود. آخرین مورد از المانهای نقشآفرینی بازی هم سیستم لوت آن است که خب این بخش هم در مقایسه با بازیهای بزرگ این ژانر، تجربه خیلی خوبی ارائه نمیکند و با اینکه مثلا در جایجایِ نقشه خانهها یا محیطهایی وجود دارند که اگر در یک بازی بزرگ بودند قطعا برای گشت و گذار در آنها پاداش خوبی نصیبتان میشد، اما در Kingdom Come: Deliverance از این خبرها نیست و خیلی از این محیطها و بناها یا کاملا خالی هستند یا اینکه نهایتا در داخل یک صندوقچه در آنها، یک تکه نان و آیتمهای مشابه پیدا خواهید کرد!
اما از تمام ویژگیهای مثبت بازی که بگذریم، Kingdom Come: Deliverance از مشکلی رنج میبرد که خیلی از بخشهای آن را تحت شعاع قرار میدهد و این مشکل، ضعف شدید در زمینه فنی است. از مواردی مثل افت فریم کم و زیاد گرفته تا انواع و اقسام باگها در بازی وجود دارند که البته سازندگان همین دیروز آپدیتی به منظور رفع آنها منتشر کردهاند، ولی خب هدف ما، بررسی نسخه اصلی بازی است. باگهای بازی گستره بسیار بالایی دارند و از حذف شدن سر کاراکترها گرفته تا گیر کردن اسب و شخصیتتان به موانع مختلف یا ایستاده ماندن اجساد مردگان برای دقایقی تنها نمونهای از باگهای بازی هستند. از آن طرف مخصوصا وقتی که برای اولین بار بازی را اجرا میکنید (در نسخه پیسی)، بافتها خیلی دیر لود میشوند و به همین دلیل هم شاهد بافتهایی هستیم که کیفیت بسیار پایینی دارند. یا مشکل دیگر، افت فریم مخصوصا در صحنههای شلوغ است که گاهی هم واقعا شدید میشود. لودینگهای بازی هم خیلی تعریف ندارند و با اینکه خود لودینگها شاید خیلی خیلی طولانی نباشند، اما مشکل این است که کلا برای خیلی از کارها، حتی چیزهایی مثل وارد صحنه مکالمه با یک شخصیت شدن، باید منتظر یک لودینگ باشید که خب گاهی خستهکننده میشود.
لطفا شکیبا باشید ...