سلام بین دو تا بازی اساسین کرید ادیسه و والهالا کدومش بهتره
مجموعه بازیهای «اساسینز کرید» در سال ۲۰۱۷ تحول عظیمی به خود دیدند. این تغییر نتیجهی عرضه شدن قسمت جدیدی از این سری به نام «اوریجینز» در آن سال بود. بازی اساسینز کرید اوریجینز تغییرات زیادی را در فرمول اصلی بازی اساسینز کرید ایجاد کرده بود اما حتی بسیاری از طرفداران قدیمی این سری هم موافق بودند که چنین تغییراتی برای ادامهی کار سری بازیهای اساسینز کرد لازم بودند. مشخص است که ساخته شدن هشت بازی از یک سری باعث میشود که طرفداران خسته شوند؛ بهخصوص وقتی که تفاوت چندان بزرگی میان گیمپلی آن هشت بازی وجود ندارد.
این تغییر زاویهی دید شرکت یوبیسافت در نهایت به موفقیتی بزرگ تبدیل شد. این بازی از جهات مختلف تأثیرات مثبت بزرگی روی سری بازیهای اساسینز کرید گذاشت. از این تغییرات میتوان به عناصر رقیق نقشآفرینی، سیستم مبارزات جدید و طراحی معرکهی دنیایی باز و بزرگ در زمان و مکانی تازه اشاره کرد. مشخص است که در دنیای بازیهای تراز اول (بهخصوص وقتی از بازیهای یوبیسافت حرف میزنیم) رسیدن به یک موفقیت راضی کننده نخواهد بود و سازندههای بازی بیکار نمینشینند تا پول از دست بدهند.
عرضهی بازی اساسینز کرید اوریجینز مساوی شد با آمدن دو بازی دیگر و تبدیل شدن بازیهای جدید اساسینز کرید به یک سهگانهی امروزی. دو بازی بعدی این سهگانه تفاوتهایی با دیگر بازیها دارند و از برخی نظرها موفق شدند تا بهبودهایی در بازیهای قبلی خود ایجاد کنند. اما تغییرات همیشه مثبت نیستند و به نظر ما اساسینز کرید اوریجینز به دلایل مختلف هنوز هم بهترین بازی سهگانهی جدید اساسینز کرید است.
عالم و آدم میدانند که داستان سری بازیهای اساسینز کرید از کشآمدهترین چیزهای دنیا است. مبارزهی ابدی برادران اساسین و قدرتطلبان تمپلار دیگر حسابی پیچیده و تکراری شده. کار به جایی رسیده که حتی بازیکنان قدیمی نمیدانند که چه چیزی در دنیای این بازی میگذرد و بازیکنان جدید به محض دیدن داستان درهم برهم بازیهای این سری از ترس پا به فرار میگذارند. از همهی اینها مهمتر، این داستان تکراری را میتوان در یکی دو تا از بازیهای این سری به نحو احسن تجربه کرد. ساخت بازیهای جدید بر اساس همان داستان قدیمی در بهترین شرایط در حد چیزی که قبلا به کمال رسیده خواهد بود.
اینجاست که اساسینز کرید اوریجینز بهترین کار ممکن را میکند. داستان این بازی را میتوان از روی عنوان آن متوجه شد؛ بازی به جای این که برای بار چندم یک داستان را تکرار کند، سراغ ریشههای اولیهی آن میرود و بازیکن را در نقش بنیانگذار اساسینها قرار میدهد. این بازی داستان «بایِک» (Bayek) و «آیا» (Aya) را دنبال میکند و ماجرای انتقام آنها را نشان میدهد. انتقامی که از یک رخداد احساسی تبدیل به حماسهای سیاسی ميشود. با وجود این که داستان انتقام جدیدترین موضوع برای روایت نیست اما این داستان ساده به دلیل موقعیتی که دارد حسابی جذاب میشود. همین ساده و سرراست بودن داستان بازی اساسینز کرید اوریجینز است که باعث میشود تا آن را به داستان پر از مشکل اودیسه و ماجرای خستهکننده و پراکندهی والهالا ترجیح دهیم.
این روزها برخی از بازیسازها خیال میکنند که هرچقدر بازی خود را از محتوای بیشتری پر کنند بازی بهتری خواهند داشت. نقشههای بزرگتر، کارهای بیشتر برای انجام دادن، مأموریتهای جانبی و آیتمهای پیدا کردنی در هر گوشه و کنار از بازی از دید این بازیسازها معیار اصلی کیفیت بازیها هستند. در نگاه اول ممکن است گمان برود که این ایده بد نیست اما فراموش نکنیم که بودجهی بازیسازها برای ساخت بازی محدود است و در صورتی که کمیت بازی افزایش یابد، کیفیت ضربه میخورد. از سمت دیگر کار بازیهایی که بیش از حد بزرگ میشوند برای جلوگیری از سر رفتن حوصلهی بازیکنان بسیار سختتر است. مثل چیزی که با آمدن بازی اساسینز کرید اودیسه و به شکل شدیدتری والهالا دیدیم.
با وجود این که بازی اساسینز کرید اوریجینز آغازگر راهی است که توسط دو بازی بعدی که از آنها شاکی هستیم دنبال شد، اما پیادهسازی این ویژگی در بازی اوریجینز بسیار بهتر از دو بازی بعدی انجام شده. تعداد کمتر علامتهایی که روی نقشهی بازی اوریجینز وجود دارند دنیای بازی را قابلهضمتر میکند و همانند بازیهای بعدی خفهکننده نیست. به لطف اندازهی مناسب محتوای بازی اوریجینز گشتوگذار در محیط طبیعیتر است و تمام کردن بازی دردسر کمتری دارد.
این ویژگی بازی اساسینز کرید اوریجینز دقیقا در ادامهی امتیاز مثبت قبلی است. از آنجا که این بازی محتوای کمتری دارد، نقشهی آن هم کوچکتر است. یکی از بزرگترین مشکلاتی که گریبانگیر دو نسخهی بعدی این سری شده نقشهی بسیار بسیار بزرگ است. برای مثال اگر نخواهیم در بازی اساسینز کرید اودیسه با Fast Travel کردن از جایی به جای دیگر برویم و تصمیم بگیریم از خراب شدن باورپذیری دنیای بازی جلوگیری کنیم، مجبوریم ساعتها پیادهروی، اسبسواری و کشتیرانی کنیم. چنین چیزی بازی را بهشدت خستهکننده میکند؛ چرا که به ازای هر ساعت داستان شنیدن و مبارزه با دشمنان، محکومیم دو ساعت تمام دکمهی جهت جلو را نگه داریم!
بر خلاف چیزی که تعریف کردیم، نقشهی بازی اساسینز کرید اوریجینز اگرچه نسبتا بزرگ است اما قابلتحمل مانده. البته درست است که قسمت بزرگی از نقشهی بازی اوریجینز از صحراهای خالی تشکیل شده اما اندازهی این بازی در حدی است که رفتن از این سر به آن سر نقشه قابلانجام باشد و حس کابوسی غیرممکن را ایجاد نکند.
در سهگانهی جدید بازیهای اساسینز کرید مدت زمان بازی فقط به معنای مدتی نیست که طول میکشد تا خط داستانی اصلی را تمام کرد. برای تمام کردن این بازیها نیاز است که کمی با مأموریتهای جانبی هم درگیر شد تا شخصیت بازی توان رویارویی با دشمنان قویتر را داشته باشد. علاوه بر نیاز به قدرت، نقشهی بازی پر شده از علامتهای مختلف به قدری وسوسهکننده است که بعید میدانیم کسی توانسته باشد بدون سر زدن به برخی از این فعالیتهای جانبی این بازیها را به پایان رسانده باشد.
اگر در مجموع در نظر بگیریم تمام کردن بخش اصلی بازی اساسینز کرید اوریجینز حدود سی ساعت طول میکشد. سی ساعت برای یک بازی اساسینز کرید تقریبا عالی است. در مقابل بازی اساسینز کرید اوریجینز، اساسینز کرید اودیسه حدود چهل و پنج ساعت طول میکشد و تمام کردن بازی اساسینز کرید والهالا حداقل هفتاد ساعت زمان میخواهد.
برخی از بازیکنان ممکن است فکر کنند طولانیتر بودن یک بازی از نظر اقتصادی بهتر است و باعث میشود تا با پرداخت هزینهای که همان را میتوان به یک بازی کوتاه داد، چند ساعت بیشتر سرگرم میشوند؛ اما فراموش نکنیم که ساخت یک بازی که تمام کردن بخش اصلی آن تا این حد طولانی است همانا و اضافه شدن محتوای اضافه و پوچ برای کش آمدن بازی همانا. کمیت همیشه مهمترین ویژگی یک بازی نیست و چه بسا بازیهایی که تنها در چند ساعت تأثیر عمیقی گذاشتند که بازیهای صد ساعتی حتی خواب چنین اثرگذاریهایی را هم نمیبینند.
در سری اساسینز کرید میتوانید برخی از بهترین شخصیت اصلیهای کل تاریخ بازیهای ویدیویی را پیدا کنید. از اتزیو آدیتوره گرفته تا دوقلوهای فرای از بازی اساسینز کرید سندیکا همگی شخصیتهایی هستند که در قلب ما جای مخصوص به خود را دارند. از سمت دیگر میتوان شخصیتهای بسیار معمولی مانند آرنو از اساسینز کرید یونیتی یا کانر از قسمت سوم این سری را هم پیدا کرد که چندان درخششی ندارند. شخصیت اصلی بازی اساسینز کرید اوریجینز، بایک در گروه اول جا دارد.
داستان پسزمینهی احساسی و جذاب، حس شوخطبعی مناسب و دیالوگهای نیشدار باعث میشوند تا این جنگجوی مصری را دوست داشته باشیم و از تجربهی بازی بهعنوان او حسابی لذت ببریم. بهخصوص وقتی بایک را با کاساندرا از بازی اودیسه که بذلهگو اما خستهکننده است و وحشیگریهای ایوور از بازی والهالا مقایسه میکنیم. بایک تعادل مناسبی میان ویژگیهای مختلف شخصیتی دارد.
یکی از مهمترین المانهای نقشآفرینی که در بازیها میبینیم حس پیشروی در بازی است باعث میشود تا بازیکن حس کند ساعتهایی که برای بازی صرف کرده، بیهوده نبودهاند. در بازیهایی مانند اساسینز کرید اودیسه و والها که از محتوا لبریز شدهاند القا کردن چنین حسی سخت است. هرچقدر هم که در بازی پیشرفت کنیم بازی به ما میگوید که محتوای بسیار زیادی مانده و تا آن زمان که در بازی بهعنوان شخصیتی قدرتمند جای خود را پیدا کنیم فاصلهی زیادی داریم.
بازی اساسینز کرید اوریجینز حس پیشروی در بازی را به بهترین شکل ممکن ارائه میدهد. این بازی به قدری بزرگ است که تماشای دنیای آن و گمانهزنی به این که چه چیزهایی در این دنیا وجود دارند هیجانانگیز است اما در حدی بزرگ نشده که هر چقدر هم بازی کنیم چیزی به چشم نیاید. در این بازی بهعنوان فردی ضعیف کار را شروع میکنیم اما بعد از تلاشهای ممتد به سلطان قاتلان مصر تبدیل میشویم.
از آنجایی که بازی اساسینز کرید اوریجینز اولین قسمت سری است که راه خود را از بازیهای قبلی جدا کرده، تجربهی این بازی تازگی دارد و بعد از آمدن هشت بازی تکراری، اوریجینز میتواند طرفداران این سری را حسابی هیجانزده کند. بعد از رد کردن چند ساعت اول این بازی، لحظهای که تمام سرزمین عظیم مصر در اختیار بازیکنان قرار میگیرد یکی از پرشکوهترین لحظات کل سری اساسینز کرید است.
با وجود این که دو بازی بعدی این سری راه اوریجینز را ادامه دادند و مکانیکهای آن را تا حدی بهتر کردند، نوآوری آنها اصلا قابلمقایسه با بازی اساسینز کرید اوریجینز نیست. این موضوع باعث شد تا ماجرای همیشگی بازیهای اساسینز کرید تکرار شود و همان مشکلی که با بازیهای قبلی داشتیم را با اودیسه و والهالا داشته باشیم: اتکای بیش از حد به بازیهای قبلی و نداشتن ویژگیهای هیجانانگیز جدید.
مصر باستان یکی از بهترین پسزمینههایی است که در بازیهای سری اساسینز کرید دیدهایم. در بازیهای مختلف سری اساسینز کرید پسزمینههای متنوعی داریم که به لطف تلاشهای شرکت یوبیسافت در ساخت دنیاهای بزرگ، همگی عالی هستند؛ اما این که بازی اوریجینز توانسته با پسزمینهی خود کاری کند که بعد از رفتن به فلورانس، فرانسه، لندن و کاراییب هنوز هم هیجانزده شویم دستآورد بزرگی است. این بازی حس و حال گشتوگذار در صحراهای عظیم مصر و کنکاش در اعماق معابد اهرام مصر را به شکلی شگفتانگیز و تقریبا بینقص القا میکند.
متاسفانه دو قسمتی که بعد از بازی اوریجینز آمدند اصلا نتوانستند دنیاهایی خیالی به این زیبایی و جذابی با خود داشته باشند. پسزمینهی جواب پسدادهی یونان باستان که در بازی اساسینز کرید اودیسه به نمایش در آمد را هزار بار دیگر در انواع بازی و فیلمها دیده بودیم. این روزها هم به قدری توجه رسانهها به وایکینگها بالا رفته و داستانهای خوبی با محوریت مبارزان اسکاندیناوی شنیدهایم که نتوانستیم آنطور که باید و شاید از جذابیت بازی اساسینز کرید والهالا لذت ببریم.
پیش از هر چیزی میپذیریم که مخفیکاری در بازی اساسینز کرید اوریجینز اهمیتی مانند بازیهای قبلی را ندارد و مکانیکهای مربوط به آن در حد و اندازهی یک بازی اساسینز کرید پرداخت نشدهاند. اما گیمپلی این بازی اصلا به گونهای نبود که حس کنیم سازندگان آن قصد دارند از شر مخفیکاری خلاص شوند! بازی کردن برخی از بخشهای بازی اساسینز کرید اوریجینز به شکل مخفیکاری حسابی سرگرمکننده است و حس خوبی به بازیکن میدهد؛ بهخصوص به لطف برخی قابلیتهای مخفیکاری جدیدی که در این بازی وجود دارند.
در مقابل اوریجینز، بازیهای اودیسه و والهالا به حدی خود را در مسیر مبارزات قرار دادهاند که انگار تجربه کردن این بازیها به شکل مخفیکاری احمقانهترین گزینهی ممکن است. اگر عمیقتر نگاه کنیم، بسیاری از مأموریتهای این دو بازی به گونهای طراحی شدهاند که رد کردن آنها بدون لو رفتن به قدری سخت است که انگار حق نداریم به شکل مخفیکاری پیش برویم.
در نهایت مهمترین دلیل که اوریجینز را بازی بهتری میکند این است که با وجود تمام تغییرات، این بازی هنوز هم دیانای اساسینز کرید را در خود دارد. اودیسه را به سختی میتوانیم اساسینز کرید بدانیم و سازندگان آن تمام تلاش خود را کردهاند که اثری شبیه به بازی ویچر ۳ بسازند. (که البته اصلا موفق نشدهاند) همچنین با توجه به داستانی که در بازی اساسینز کرید والهالا روایت میشود اگر «اساسینز کرید» را از اسم این بازی حذف کنیم بعید میدانیم کسانی که سراغ تجربهی آن میروند اصلا بفهمند که این بازی از سری اساسینز کرید است. بجز بخشهای بسیار کوتاهی مانند میانپردههایی که در زمان جاری جریان دارند، داستان اصلی این بازی ربطی به قاتلان تاریخی ندارد.
البته باید بگوییم اصلا منظورمان این نیست که بازیهای اودیسه و والهالا آثار بدی هستند. این دو بازی نکات مثبت مخصوص به خود را دارند و بدون شک میتوانند بسیاری از بازیکنان را به نحو احسن راضی کنند. مشکل اینجاست که با آمدن هر قسمت جدیدی از سری بازیهای اساسینز کرید شرکت یوبیسافت از ریشههای اصلی این سری دورتر میشود و پا در جادههایی میگذارد که به هیچوجه ربطی به سری اساسینز کرید ندارند.
دو قسمت آخر سری اساسینز کرید هرچقدر هم که بازیهای خوبی باشند از مشکل نداشتن هویت رنج میبرند. هنگامی که بازی اوریجینز را بازی میکنیم هنوز هم میتوانیم ببینیم که خون اساسینز کرید در رگهای این بازی جریان دارد و المانهای جذاب این سری خودنمایی میکنند؛ اما در مورد بازیهای اودیسه و والهالا چنین چیزی اصلا صدق نمیکند. هنگام روبهرویی با این بازیها با آثاری طرف هستیم که میراث خود را انکار کردهاند و با وجود این که به هر شکل ممکن تقلا میکنند تا با چسبیدن به جریانهای امروزی هویت جدیدی برای خود دست و پا کنند، ناکام میمانند و نمیتوانند جادویی که در اوریجینز وجود دارد را به وجود بیاورند.
لطفا شکیبا باشید ...