0

ایرانی های در بازی اساسین کرید ادیسه

بازی اساسین کرید ادیسه خرید بازی اساسین کرید ادیسه فروش بازی اساسین کرید ادیسه قمیت بازی اساسین کرید ادیسه بررسی بازی اساسین کرید ادیسه دانلود بازی اساسین کرید ادیسه
ثبت شده 3 سال پیش توسط یوسف کافی ویرایش شده در 1400/3/22

سلام میخواستم بدونم جریان حضور هخامنشی ها در بازی  اساسین کرید ادیسه چیه؟

ایرانی های در بازی  اساسین کرید ادیسه

1 جواب

0
3 سال پیش توسط: یوسف کافی

بازی‌های ویدیویی با توجه به گستره و توانایی و آزادی‌ای که به کارگردانان می‌دهند، فرصتی مناسب برای ایده‌پردازی و داستان‌سرایی‌هایی هستند که در آن شاهد روایاتی بعضا خیالی با درون مایه‌‌‌ای از واقعیت هستیم. روایاتی که کافی است تا نگاهی به تیرز آغازین آنها بیندازید تا با کلمه Fictional (ساختگی)‌ بودن آنها روبرو شوید. کلمه‌ای که حداقل بسیاری از گیمرها با آن آشنا هستند و به خوبی می‌دانند که افسانه‌ی درون بازی‌ها، صرفا حقیقتی نیست که در دنیای واقعی رخ داده است و در واقع رخدادی است که در ذهن کارگردان و نویسنده شکل می‌گیرد. مدیومی که بعضا برخی کشورها را در تاریخ با توجه به خط داستانی به قهرمانانی خداگونه بدل می‌کند و طرف دیگر ماجرا را گروهی ضعیف‌تر نشان می‌دهد. از طرفی اشاره سازندگان به الهام‌گیری از رویدادها و ساختگی بودن بخش یا کل داستان یک بازی ویدیویی (حال هدفدار یا بی‌هدف)، امری روتین در صنعت فیلم و بازی‌های ویدیویی محسوب می‌شود؛ جایی که بسیاری از بازیکنان غربی یا حتی شرق می‌دانند که نباید به راحتی هرآنچه را که می‌بینند باور کنند و قبل از تصمیم گیری در رابطه با بازی یا شنیدن حرف‌های سایر اشخاص، خود باید با مراجعه به کتب تاریخی و دایره المعارف‌های اینترنتی، از واقعیت رخ داده آگاه ‌شوند. واقعیتی که بی شک تا کنون در بسیاری از فیلم‌ها، کتاب‌‌ها یا بازی‌های ویدیویی به طور دقیق نمایش داده نشده است و برای جلب نظر بیننده و خوانندگان با اغراق‌هایی همراه شده است.

سری بازی اساسینز کرید (Assassin’s Creed) نیز از همین دست مجموعه‌های محبوب صنعت بازی‌های ویدیویی هستند؛ مجموعه‌ای که تاریخ را دست مایه‌ی داستان‌سرایی قرار داده و با سفری به خاورمیانه، آسیا، اروپا یا آمریکا، ماجراهای مختلفی را از اساسین‌ها روایت کرده است. داستان‌سرایی یوبی‌سافت اما گاهی با حضور شخصیت‌های تاریخی، بُعدی واقعی به خود می‌گیرد، جایی که از لئوناردو داوینچی گرفته تا سلطان سلیمان قانونی را در خود جای می‌دهد و گاهی نیز با تحریف بخشی از داستان، قهرمان‌‌سازی را در پیش‌ می‌گیرد. اما دلیل از این مقدمه چیست؟‌ به ویژه ما ایرانی‌ها به دلیل غیرت، عِرق ملی و میهن‌پرستی که داریم و افتخاری که به تاریخ باستان خود می‌کنیم، همواره حساسیت ویژه‌ای را به شیوه‌ی نمایش شخصیت‌های تاریخ و بازگو شدن داستان پیشینیان این مرز و بوم نشان می‌دهیم. حساسیتی که البته به نوعی باعث افتخار است و گاهی نیز باعث می‌شود تا بدون مراجعه به تاریخ و صرفا به دلیل آورده شدن نام‌هایی آشنا روی برخی شخصیت‌ها (حال سهوی باشد یا عمدی) باعث دلخوری ما شود.

Darius Assassins Creed Brotherhood / داریوش

اما داستان اساسینز کرید اگر بخواهیم از حشاشین در اولین نسخه عبور کنیم، از مدت‌ها پیش، از نسخه دوم و همچنین Brotherhood به نوعی با ایران باستان مرتبط شده است. جایی که در مقبره‌ای با مجسمه‌ای روبرو می‌شویم که زیر آن نام داریوش به عنوان اولین استفاده کننده از هیدن‌ بلید آورده شده است. داستان بازی گاه و بی‌گاه اشاراتی به تاریخ باستان ایران دارد اما هیچگاه تا زمان انتشار بازی اساسینز کرید اوریجینز و دیدار بایک با آیا، همسرش، به طور مستقیم به یکی از پادشاهان پارس اشاره نشده بود؛‌ در این دیدار آیا، هیدن بلید را برای نخستین بار به بایک می‌دهد و به او می‌گوید که این وسیله‌ای است که با آن خشایارشا (Xerxes) کشته شده است.

وجود این خط داستانی و اشاراتی به ایرانی‌ها با توجه به فتوحاتی که هخامنشیان در زمان حمله به مصر باستان داشتند، باعث شد تا بسیاری اینطور گمان کنند که اساسینز کرید بعدی به صورت مستقیم افسانه‌‌ی داریوش (که البته مطابقت تاریخی کاملی با واقعیت ندارد) را دنبال می‌کند و بالاخره شاهد بازگشت یوبی‌سافت به ایران باستان بعد از مجموعه Prince of Persia خواهیم بود.

اکنون اما دو هفته‌ای از عرضه‌ی بازی Assassin's Creed Odyssey می‌گذرد. اودیسی از بسیاری جهات بازی متفاوتی با مجموعه است و به ویژه در زمینه داستانی به پارسیان، نبرد تاریخی ترموپیل، جدال پلوپونز و خشایارشا بزرگ اشاره می‌کند. نبردی که در حقیقت اینتروی داستانی را نیز به خود اختصاص داده است و به عنوان پیش درآمدی بر داستان مجموعه، از دید یونانی‌ها و سربازان باقی‌مانده اسپارت، روایتی حماسی را در مقابل بزرگ‌ترین امپراطوری جهان به تصویر می‌کشد. وجود این نبرد و البته حساسیتی که بعد از شیطنت اروپایی‌ها در ساخت فیلم 300 :This is Sparta ایجاد شد، دلیلی بود تا با پخش اطلاعاتی در رابطه با این ویدیوی آغازین، موجی از مخالفت با ساخته یوبی‌سافت در فضای مجازی آغاز شود و برخی از ایرانیان نفرت و انزجار خود را از برخی تصاویر این پیش‌درآمد بیان کنند.

به همین دلیل ما نیز تصمیم گرفتیم تا مقاله‌ای را آماده کنیم و با اشاره‌ای به چند واقعه حساسیت‌برانگیز، مقایسه‌ای بین داستان بازی و آنچه در تاریخ نوشته شده است داشته باشیم. برای مقایسه به سراغ کتاب تاریخ ایران باستان به قلم حسین پیرنیا، جلد هفتم و هشتم کتاب‌های هرودوت و در دسترس‌ترین مقالات در سایت ویکی‌پدیا و البته چند کتاب دیگر رفته‌ایم که در مطلب اشاره شده است. بدیهی است که با توجه به عمومی بودن سایت ویکی‌پدیا،‌ امکان وجود اشتباهاتی در نوشته‌های این وب‌سایت وجود دارد، هرچند مطالب این سایت را با کتاب ایران باستان برای از بین بردن شبهات مطابقت دادیم.

هخامنشیان

تاریخ نگاری هخامنشیان و منبع شناسی

اگر بخواهیم از بخشی از دودمان هخامنشیان که ریشه آن به هخامنش می‌رسد صرف‌نظر کنیم، تاریخ را از کوروش یکم فرزند چیش‌پیش، شاه انشان بازگو می‌کنیم. طبق تاریخ کوروش یکم از ۶۰۰ تا ۵۸۰ پیش از میلاد یا ۶۵۲ تا ۶۰۰ پ.م بر امپراطوری هخامنشیان حکومت کرده است. طبق گفته کوروش بزرگ (کوروش دوم)، او نوه کوروش یکم و فررند کمبوجیه یکم است. به این ترتیب کمبوجیه از سال ۵۸۰ تا ۵۵۹ پ.م بر دودمان هخامنشی حکومت کرد و بعد از او کوروش دوم (کوروش کبیر) از سال ۵۵۹ تا ۵۳۰ پ.م بر تخت پادشاهی می‌نشیند. موضوع مهم در رابطه با منابع زندگی کوروش بزرگ و دودمان هخامنشی، منابع کلاسیک یونانی از جمله هرودوت‌ (حدود ۴۸۴ تا ۴۲۵ پ.م)، کزنوفون ( حدود ۴۳۰ تا ۳۴۵ پ.م) و کتسیاس (۴۱۵ پ.م تا ۳۹۸ پ.م) است.

بازگو شدن تاریخ ایران توسط یونانیان به طبع تناقضاتی پیرامون شخصیت واقعی پادشاهان هخامنشی ایجاد کرده است، به شکلی که هرودوت تحت تاثیر طبع معتدل و شخصیت داریوش تا روزگار اردشیر یکم، روایتی میانه‌رو با درون‌مایه‌ای اغراق‌گونه نقل می‌کند. نکته مهم اما صفاتی کاملا منفی است که هرودوت گاهی به کوروش بزرگ نسبت می‌دهد. از طرفی هرودوت به رغم پرداختن به جنبه‌های منفی شاه، نتوانسته از سنت‌هایی که منشاء ایرانی دارند عبور کند و گاهی در رابطه با جذابیت‌های شخصیت امپراطور هخامنشیان سخن گفته است. از سوی دیگر کزنوفون‌ (کسنوفون)‌ را داریم که به ویژه با کتاب کوروش‌نامه شناخته می‌شود. از لحاظ تاریخی کوروش‌نامه در آثار ویژه ادبی طبقه‌بندی می‌شود و خاورشناس‌ها علی‌رغم گذشته، اکنون این کتاب را به عنوان اثری تاریخی نمی‌پذیرند. کزنوفون در دوران کوروش جوان، پسر داریوش دوم می‌زیست و تحت تاثیر این شاهزاده، روایت دوستداران کوروش بزرگ و دودمان هخامنشی را بازگو می‌کند. اما کتسیاس دیگر تاریخ‌نگار یونانی است که در ۲۳ جلد کتاب به نام پارسیان (The Persica)، تاریخ ایران را بازگو می‌کند. متاسفانه کتاب‌های کتسیاس در طول تاریخ از بین رفته‌اند و در مقایسه نوشته‌های این تاریخ نگار با هرودوت شاهد اختلافاتی آشکار هستیم که از دید خاورشناسان، گفته‌های هرودوت با توجه به نوع نوشتاری سندیت بیشتری دارد. با این حال، نمی‌توانیم دیدگاه‌های کتسیاس را به طور کامل رد کنیم زیرا او مدت زیادی را در ایران به‌سر برده است و طبیعتا رابطه نزدیکی با هخامنشیان داشته است و می‌توانیم در میان مطالب کم‌ارزشی که او نقل می‌کند، روایاتی قابل استناد نیز پیدا کنیم.

اما در (۵۲۲ پ.م تا ۴۸۶ پ.م) بعد از کوروش بزرگ، داریوش یکم، از دودمان چیش‌پیش و داماد کوروش بزرگ برتخت پادشاهی می‌نشیند؛ جایی که با کشتن گئومات مغ (بردیای دروغین)‌، خود را پادشاه هخامنشیان می‌نامد و بر ایران باستان حکمرانی می‌کند. داستان اساسینز کرید دقیقا از همین دوران آغاز می‌شود و در داستان مجموعه بارها نام داریوش یکم، خشایارشا و همینطور آرتابانوس (داریوش)، قاتل خشایارشا به عنوان اولین استفاده کننده از هیدن بلید آورده شده است. در روایات هرودوت، خشایارشا بزرگ با مرگ داریوش یکم، جای پدر را می‌گیرد و به مدت ۲۰ سال از ۴۸۶ پ.م تا ۴۶۵ (یا ۴۶۶) پ.م بر ایران حکمرانی می‌کند؛ دورانی که به ویژه با توجه به کشورگشایی این پادشاه بزرگ از غرب و شرق شناخته می‌شود و بارها شاهد لشکرکشی او به مصر و یونان برای فرونشاندن شورش و نبرد بوده‌ایم.

داریوش در تاریخ و افسانه اسسینز کرید

برخلاف افسانه Assassin's Creed، بعد از خشایارشا،‌ اردشیر یکم برتخت پادشانی نشست

در تاریخ هیچگاه شخصی به نام داریوش بعد از خشایارشا بر تخت پادشاهی هخامنشیان نمی‌نشیند. طبق گفته‌های دیودور سیسیلی، تاریخ‌نگار هم‌دوره ژلیوس سزار، داریوش شاهزاده هخامنشی، پسر بزرگ خشایارشا و آمستریس، ملکه بود که وارث تاج و تخت خشایارشا محسوب می‌شد. در شب توطئه یکی از سرداران به نام اردوان (آرتابانوس جرجان) و خواجه‌ای به نام میترا که با مرگ خشایارشا همراه شد، اردوان، داریوش پسر بزرگ پادشاه را به قتل پدر متهم کرد و این شاهزاده را در سال ۴۶۵ پیش از میلاد مسیح به دستور اردشیر یکم اعدام کرد. بعد از چندماه پادشاهی موقت اردوان، او به همراه پسرانش قصد داشت تا اردشیر یکم دیگر وارث تاج و تخت را نیز به سرنوشت پدر و برادر محکوم کند که به دنبال آگاهی اردشیر، بعد از زد و خوردی درونی، اردشیر یکم، اردوان (آرتابانوس) و پسرانش را به خونخواهی پدر و برادر بزرگش کشت و خود را شاهنشاه ایران خواند؛ البته این تنها یکی از روایات منابع تاریخ است. به عنوان مثال طبق گفته ارسطو، آرتابانوس قبل از خشایارشا، داریوش را به قتل می‌رساند و سپس از ترس انتقام‌جویی خشایارشا، اقدام به قتل پادشاه می‌کند.

داریوش از اساسینز کرید / Assassins Creed Darius

در افسانه اساسینز کرید اما داریوش اول و خشایارشا بزرگ، دو پادشاه هخامنشیان به عنوان تمپلارهای اولیه معرفی می‌شوند، جایی که این دو پادشاه از فرقه‌ای به نام کازموس (Cult of Kosmos) حمایت می‌کنند و با حمایت از این فرقه اهداف خود را در پادشاهی هخامنشی و یونان پیش می‌برند. طبق افسانه اساسینز کرید، خشایارشا به عنوان فردی ستمگر معرفی می‌شود جایی که در بازی Assassin’s Creed: Origins، آیا با دادن هیدن بلید به بایک همسرش، هیدن بلید را وسیله‌ای معرفی می‌کند که به وسیله آن خشایارشا «ستمگر»‌ (Tyrant Xerxes) کشته شده است و خنجر را «سلاح عدالت» می‌خواند. البته نباید فراموش کنید که خشایارشا در دوران حکومتش بارها به یونان و مصر حمله می‌کند و می‌توانیم ستمگری را از دید افرادی در این کشورها مانند هرودوت معنی کنیم که در طول تاریخ مورد حمله‌ی پادشاهان هخامنشیان قرار گرفته‌اند.

آرتابانوس اشاره شده با آرتابانوس برادر خشایارشا و فرزند داریوش اول متفاوت است

فارغ از حضور شخصیت‌های تاریخی، بخشی از افسانه اساسینز کرید با واقعیت در تناقض است. در این افسانه فردی به نام آرتابانوس که بعدها داریوش خوانده می‌شود، به عنوان اولین استفاده کننده از هیدن بلید معرفی می‌شود و در معنی اولین فرد با خصوصیات یک اسسینز است. این در حالی است که در طول تاریخ آرتابانوس و داریوش دو فرد متفاوت در یک دوره تاریخی بودند و هر دوی این افراد در سال ۴۶۵ پیش از میلاد کشته شده‌اند. علاوه بر این، در ویکی Assassin's Creed، سال فعالیت داریوش ۴۶۴ پ.م تا ۴۳۱ پ.م بیان می‌شود که با تاریخ تطابق ندارد؛ در این سال اردشیر یکم پادشاه ایران است، درحالی که در بازی اردشیر یکم پادشاهی شکست خورده و نابینا معرفی می‌شود و داریوش خیالی زمام امور پارسیان را در دست دارد.

باید دید که در بازی تاریخ از دید چه افرادی روایت می‌شود، باتوجه به کتاب‌های باستانی، هخامنشیان از زمان کوروش بزرگ دارای یک سری اصول اخلاقی، احترام به عقاید ملیت‌ها و رسم و رسوماتی ریشه‌دار بوده‌اند. در نتیجه اینکه خشایارشا، به عنوان یکی از پادشاهان بزرگ این دوره ستمگر خوانده می‌شود، چندان قابل اتکا نیست، هرچند خاورشناسان دیدگاه‌ متفاوتی (مثبت یا منفی) از پادشاهان هخامنشی ارائه‌ کرده‌اند. تاریخ‌های نگارش شده عمدتا توسط یونانیان بوده است و در برخی از وقایع با یکدیگر متناقض هستند. به عنوان مثال در کُتب هرودوت شاهد برخی سخنان اغراق گونه مانند ارتش دو میلیون و ششصد هزار نفری پارسیان در نبرد ترموپیل هستیم که چندان با حقایق جغرافیایی آن دوران و مکان ذکر شده برای نبرد ترموپیل همخوانی ندارد. در دوره هخامنشیان، پارسیان بارها به کشورهای یونان و مصر حمله می‌کنند و فتوحات زیادی را به دست می‌آورند. به همین دلیل زمانی که از دید یک یونانی و مصری به وقایع رخ داده نگاه می‌کنیم، شاید داریوش اول و خشایارشا بزرگ، به نوعی ستمگر خوانده شوند. این در حالی است که با نگاه به وقایع از دید ایرانیان و متحدان آنها، بی‌شک فتوحات و پیروزی‌های پارسیان، برگه‌ای دیگر از افتخارات این مرز و بوم بوده است.

نبرد ترموپیل اساسینز کرید اودیسی

نبرد ترموپیل؛ تفاوت‌ها

شروع بازی دقایقی از نبرد یونانیان و پارسیان را در نبرد ترموپیل میان خشایارشا و لئونیدانس نمایش می‌دهد

داستان اساسینز کرید اودیسی با پیش‌درآمدی از نبرد ترموپیل آغاز می‌شود؛ پیش درآمدی که با گیم‌پلی و میان‌پرده‌هایی همراه است و باعث شد حداقل از دید برخی ایرانی‌ها مورد انتقاد قرار بگیرید. اگر بخواهیم به تاریخ مراجعه کنیم نبرد ترموپیل در سال ۴۸۰ پ.م میان پارسیان و یونانیان به فرمانده‌ای خشایارشا، امپراطور هخامنشی و لئونیداس، پادشاه اسپارت به وقوع پیوست که پاسخی به پیروزی آتنی‌ها در نبرد ماراتون (۴۹۰ پ.م)‌ میان پارسیان و یونانی‌ها بود. به طور خلاصه، به دنبال شورش ایونیان و تهدید تمامیت ارضی امپراتوری هخامنشی، داریوش اول در سال ۴۹۲ پ.م سفیرانی را به ریاست مردونیه، داماد خود به شهرهای یونان فرستاد تا از آنها خاک و آب را طلب کنند؛ فرستادن خاک و آب در زمان هخامنشیان به معنای تسلیم شدن یا مطیع شدن یک حکومت در برابر امپراتوری هخامنشی بود، هرچند آتنی‌ها و اسپارت‌ها با اعدام سفیران داریوش، خواسته او را رد کردند. اعلام جنگ یونانیان باعث شد تا داریوش اول ارتشی را به فرماندهی داتیس و آرتافرنس برای فتح ناکسس اعزام کند و با حرکت به سمت اریتریا، در نهایت در بندر ماراتون با لشکر عظیم یونان روبرو شود. نتیجه نبرد اما به نفع امپراتوری هخامنشی نبود. داریوش اول بعد از شکست به سمت آسیا عقب‌نشینی می‌کند. به دنبال این شکست داریوش اول شروع به تدارک ارتشی کارآمدتر می‌کند، اما شورشی در مصر (۴۸۶ پ.م)‌ رخ می‌دهد و به دنبال آن مرگ داریوش اول، باعث می‌شود تا لشکرکشی به یونان به تاخیر بی‌افتند.

Xerxes I / خشایارشا یکمبا مرگ داریوش اول، خشایارشا اول جای پدر را می‌گیرد و به سرعت با سرکوب شورش مصر، بازسازی ارتش برای لشگرکشی به یونان را آغاز می‌کند. اگر بخواهیم از تاریخچه تدارکات ایرانیان برای نبرد با یونانیان بگذریم. (می‌توانید با مطالعه کتاب ایران باستان از حسن پیرنیا و آتش ایرانی: اولین ابرقدرت جهان و جنگ برای غلبه بر غرب از تام هالند، بیشتر با دوره ۶ ساله تا نبرد ترموپیل آشنا شوید). یونانیان از اواسط سال ۴۸۲ پ.م از نبرد قریب الوقوع با امپراطوری هخامنشی آگاه بودند و به همین دلیل نیز ناوگان دریایی خود را تحت فرمان تمیستوکلس به طور کامل بازسازی کردند. با این حال آتنی‌ها نیروی انسانی کافی برای نبرد همزمان دریایی و زمینی را نداشتند و برای ایستادگی در برابر ارتش عظیم خشایارشا، به دنبال اتحادی بین شهرهای یونان بودند؛‌ هرچند خشایارشا به رسم پدر، سفیرانی را برای دریافت خاک و آب به یونان ارسال کرد، اما تاحدودی امپراتور هخامنشی توانایی آتنی‌ و اسپارت‌ در متحد کردن یونانیان را دست کم گرفت. نتیجه شکل‌گیری اتحادی بین این اسپارت و آتن و عقد پیمانی میان حکومت‌های مستقل یونان بود. عقد این پیمان، با وجود کشمکش‌های داخلی یونان دستاورد بزرگی محسوب می‌شد.

اما با ورود خشایارشا به سرزمین ملیان، یونانی‌ها نیز تنگه ترموپیل را اشغال کردند. به گفته هرودوت نیروهای یونانی از این قرار بودند:

سیصد نفر اسپارتی سنگین اسلحه، هزار نفر تژآتی و مان تی نیانی، ۱۲۰ نفر از ارخ‌من واقع در آرکادی و هزار نفر از سایر قسمت‌های آرکاری. از پلوپونس این عده بود: چهارصد نفر از کرنت، دویست نفر از فلی یونت، هشتاد نفر از می سن. از «ب اسی» هفتصد نفر تسپیانی و از اهالی «تب» ۴۰۰ نفر به پلوپونسی‌ها ملحق شده بودند.

نکته مهم در رابطه با نیروهای یونانی، عدم اعزام این تعداد از نظامیان به میدان نبرد بود. زیرا اسپارت‌ها از طرفی در انتظار پایان عید «کارنی»‌ بودند که به مدت ۹ روز به طول می‌انجامید و سایر یونانیان نیز می‌خواستند بعد از اعیاد «المپی»‌ نیروهای وعده داده شده را اعزام کنند. نتیجه این تامل باعث شد تا لشکرکشی زودهنگام خشایارشا، لرزه برتن یونانیان بیندازد و برخی از شهرهای یونان مانند پلوپونسی‌ها عقب‌نشینی کنند. حسن پیرنیا در کتاب ایران باستان به نقل از هرودوت، اینطور می‌گوید (برگرفته از ویکی‌پدیای فارسی) که:

سوار پارسی آمد و به اردوی یونانی نزدیک شده و تفتیش کرد، بی‌آنکه هیچ یونانی‌ای مزاحمتی به او برساند و چون عده‌ای در جلوی دیوار بودند و عده دیگر در پشت دیوار، سوار پارسی فقط عده اولی را دید. در این حال یونانی‌ها به ورزش‌های عادی اشتغال داشتند و عده‌ای موهای خود را شانه می‌کردند. وقتی که سوار برگشت و آنچه را که دیده بود به شاه گفت. خشایارشا در حیرت شد که چرا یونانی‌ها می‌خواهد بمیرند و به قدر قوه از طرف بکشند. این رفتار لاسدمونی‌ها را مضحک دانسته، دمارات، پسر آریستون را خواست تا تحقیقاتی دربارهٔ لاسدمونی‌ها بکند.

دمارات چنین گفت (برگرفته از ویکی‌پدیا):

شاها، سابقاً هم زمانی که ما به عزم این جنگ حرکت می‌کردیم من لاسدمونی‌ها را برای تو توصیف کردم. وقتی که من چیزهایی را از پیش می‌دیدم و می‌گفتم تو می‌خندیدی. سعی من بر این است که در پیشگاه تو حقیقت را بگویم. حرف مرا حالا هم گوش کن. این‌ها آمده‌اند که با ما در سر این تنگه جنگ کنند. عادت این مردم چنین است که چون مصمم شدند بمیرند موهایشان را شانه می‌کنند. اگر تو اینها و آنهایی را مطیع کنی که در اسپارت مانده‌اند، دیگر قومی نخواهد بود که با تو ستیزه کند. پس تو حالا یک دولت نیرومند یونانی و شجاعترین مردم یونان را در پیش داری.». این حرف مورد اعتماد خشایارشا واقع نشد و دوباره پرسید چگونه این عدهٔ قلیل با من جنگ خواهند کرد؟ دمارات گفت: «اگر چنین نشد که من گویم با من همان رفتار کن که با دروغگو می‌کنند». با این وجود خشایارشا حرف‌های او را باور نکرد.

آنچه از امپراطوری هخامنشی می‌دانیم، بیشتر توسط مورخین یونانی نگارش شده است

هرودوت ارتش هخامنشیان را با اغراق در حدود دو میلیون و ششصد هزار نفر اعلام می‌کند که ترکیبی از پارسیان، مادها، اعراب شتردار، اهالی لیبیا با ارابه‌های جنگی و همینطور دو هزار و دویست و هفت کشتی بودند. علاوه بر این، یونانی‌های تراکیه و جزایر مجاور تراکیه، قشون بری از جمله تراکی‌ها، پ انیان، اردها، بوتی‌ ین‌ها، اهالی کالسید، بریگ‌ها، پی‌یرها، مقدونی‌ها، پررب‌ها، انی یان‌ها، دلپها، ماگنت‌ها، آخیان و اهالی سواحل تراکیه طبق گفته هرودوت از دیگر همراهان امپرواتوری هخامنشی بودند. باید گفت که با نگاهی به شرایط زمانی و منطقه‌ای، به نظر می‌رسد هرودوت اغراق زیادی را در شمارش ارتش پارسیان داشته است و این ارقام علی‌رغم حضور ارتشیانی از نیروهای متحد هخامنشیان، دور از واقعیت و ناشی از غرور و تعصب احتمالی هرودوت است.

طبق گفته ارنلی رادفورد، خاورشناس، اگر از ارقام هرودوت صفر کم کنیم، ارتش ایران ۳۶۰ هزار نفر بوده و خشایارشا تنها نیمی از این تعداد یعنی ۱۸۰ هزار نفر را با خود به نبرد برده است؛ این نظریه مورد توافق افرادی مانند آلبرت تی‌، امستد، اندرو برن و جک بالستر بوده است. از طرفی موریس، افسری انگلیسی با پیمودن این منطقه، رقم ۱۵۰ هزار ۵۰۰ نفر برای ارتش خشایارشا را ممکن دانسته است و رقم بیش از ۲۱۰ هزار نفر را ممکن نمی‌داند. تعداد سپاهیان خشایارشا را ادوارد میر و چارلز هیگنت به صد هزار نفر؛ والتر هینتس به هشتاد هزار نفر؛ هانس دلبروک به ۶۵ هزار نفر؛ رادنی یانگ به ۷۱ هزار نفر؛ ای. فون فیشر به کمتر از ۵۰ هزار نفر کاهش داده‌اند.

اگر بخواهیم از شکست‌های سپاه هخامنشی در دریا بگذریم که از حوصله این مقاله خارج است. هردودت در کتاب هفتم خود جدال ترموپیل را این گونه روایت می‌کند (برگرفته از ویکی‌پدیا به نقل از کتاب ایران باستان اثر حسن پیرنیا):

شاه چهار روز جدال را به تأخیر انداخت تا شاید یونانی‌ها عقب نشسته و برگردند. روز پنجم او مادی‌ها و کیس سی‌ها را فرستاد تا یونانی‌ها را زنده گرفته نزد او آوردند. مادی‌ها حمله کردند و هرچند تلفات زیاد می‌دادند ولی جای خالی فوراً پر می‌شد. به مادی‌ها آسیب زیاد می‌رسید ولی با این وجود عقب‌نشینی نمی‌کردند. به همه کس و مخصوصاً شاه نشان دادند که سپاهی زیاد است ولی مرد کم است (این نوشتهٔ هرودوت جمله‌های متناقض دارد: اگر جای خالی فوراً پر می‌شد و با وجود تلفات عقب نمی‌نشستند چگونه می‌توان گفت که مرد کم بود. حمله کننده، آن هم در تنگی که فقط یک ارابه می‌تواند از آن بگذرد در یک طرف آن کوهی بلند و در طرف دیگر دریا یا باتلاق است، البته که تلفاتش زیاد می‌شود). بالاخره مادی‌ها نتوانستند تنگه را بشکافند و به جای آنها پارسی‌ها آمدند که موسوم به جاویدان‌ها و در تحت ریاست «هی دارنس» بودند. این‌ها هم نتوانستند کاری بکنند، زیرا در تنگنایی جنگ می‌کردند و نمی‌توانستند از کثرت خود نتیجه بگیرند و نیزه‌های آنان کوتاه‌تر از نیزه‌های یونانیان بود. لاسدمونی‌ها شجاعانه جنگیدند و نشان می‌دادند که با اشخاصی که مهارت ندارند ماهرانه جنگ می‌کنند. از جمله مهارت لاسدمونی‌ها این بود که فرار می‌کردند و در این مورد پارسی‌ها با فریادهای شادی آنها را تعقیب می‌کردند و همین که نزدیک می‌شدند، لاسدمونی‌ها برگشته و دلیرانه می‌جنگیدند و عدهٔ زیادی از دشمن را می‌کشتند. آن روز بدین منوال گذشت و کاری از پیش نرفت. روز دیگر هم جنگ به همین نحو گذشت. پارسی‌ها به امید اینکه عدهٔ یونانی‌ها کم است و از جهت برداشتن زخم نخواهند توانست مقاومت کنند حملات مکرر کردند ولی یونانی‌ها از حیث نوع اسلحه و مردم به قسمت‌هایی تقسیم شده به نوبت جنگ می‌کردند. به استثنای اهالی فوسید که روی کوه قرار گرفته بودند تا کوره راهی را محافظت کنند. خشایار در فکر بود که چه کند که ناگهان یک نفر یونانی ملیانی افی یالت، به طمع پاداش بزرگ نزد خشایار رفت و گفت راهی است که از آن می‌توان پیش رفت و به ترموپیل درآمد. این شخص باعث هلاک یونانی‌های ترموپیل گردید ... در لشکر لئونیداس غیبگویی بود به نام مژیستیاس. او از روده‌های قربانی چنان‌که عادت غیبگوهای یونانی بود دریافته بود که در طلیعهٔ صبح مرگ در پیش دارند. پس از آن فراری‌هایی در رسیده و خبر دادند که پارسی‌ها از کوره راه می‌آیند. در طلیعهٔ صبح دیده‌بان‌ها رسیده همان خبر را آوردند. در این حال یونانی‌ها مشورت کردند که بمانند یا بروند و رای‌گیری کردند. در نتیجه یونانی‌ها متفرق شدند و فقط عده‌ای با لئونیداس ماندند. هرودوت می‌گوید: حکایت شده که خود لئونیداس عده‌ای را نگاه داشته، باقی سپاهیان یونانی را مرخص کرد و این روایت بیشتر مورد اعتماد است، چرا که او می‌دید که متحدین میل ندارند در محل مانده و بمیرند و از طرف دیگر او نمی‌توانست محل را به دشمن واگذارد. در نتیجه حاضر شد این افتخار را نصیب خود و سپاهیان اسپارتی کند.

آنچه در بالا آمده عقیدهٔ هرودوت است؛ ولی چنان‌که از اخلاق و عادات اسپارتی‌ها در موارد دیگر دیده می‌شود، دلیل ماندن لئونیداس با سپاه اسپارتی در ترموپیل آن است که او پادشاه اسپارت بود و موافق عادات اسپارتی مردی که به جنگ می‌رفت می‌بایست فاتح برگردد یا کشته شود. مادران اسپارتی وقتی که اولاد خود را به جنگ مشایعت می‌کردند، به آن‌ها می‌گفتند: «فرزند، با سپر یا بر سپر». یعنی فاتح شو و با سپر برگرد یا کشته شود که روی سپر با افتخار، نعش تو را به خانه آورند.

 

*در دقیقه ۶، Sheep به اشتباه کشتی نوشته شده است، ترجمه صحیح «گوسفند» است.

دانلود از آپارات

نبرد ترموپیل در Assassin's Creed Odyssey

اما آنچه در بازی شاهد آن هستیم، میان‌پرده‌ای با تمرکز روی سربازان اسپارت بدون اشاره به سایر نیروهای متحد باقی‌مانده از اهالی فوسید است. همانطور که می‌دانیم در روز اول این نبرد تاریخی، با توجه به دستور خشایارشا مبنی بر دستگیری اسپارت‌ها، ارتش متحد پارسیان نتوانستند از سد یونانیان عبور کنند و همین موضوع نیز باعث به طول انجامیدن نبرد ترموپیل شد. در میان‌پرده ابتدایی که می‌توانید آن را از بالا با زیرنویس فارسی تماشا کنید، چند نکته قابل تامل است. اول صحبت‌های لئونیداست برای اسپارت‌های آماده مرگ، سپس پوشش ارتشیان ایران و دیگر حضور فرمانده‌ای با نام کوروش با ماسک فلزی، سپری گرد و لباسی مشکی.

در بخش اول میان‌پرده ابتدایی بازی به سخنرانی‌ کوتاه لئونیداس اشاره دارد، جایی که در بخش از صحبت‌هایش می‌گوید:

پارسیان آمده‌اند تا ما را برده کنند، ایده‌ی بهتری دارم، من می‌گویم بیایید خدایان را با خون آنها سیراب کنیم.

پوشش ارتش پارسیان در بازی با آنچه در تاریخ بازگو شده تفاوت چندانی ندارد

در بخش دوم اما شاهد حمله ایرانیان با لباس‌های گارد جاویدان هستیم: کلاه تیره، افرادی با ریش‌های بلند، لباسی سبک و بدون سپر. تا آنجا که می‌دانیم لباس ارتش ایران در زمان هخامنشیان در واقعیت و بازی شباهت صحیحی به یکدیگر دارد، هرچند این امکان وجود دارد که در جزئیات ریز با یکدیگر متفاوت باشند. از طرفی می‌دانیم که ایرانیان از سپرهای مخصوصی بهره می‌برند و بر روی این سپر نماد هخامنشیان حکاکی شده بود. متاسفانه در بازی سپر پارسیان طراحی نشده است و حتی یوبی‌سافت شیطنت‌هایی را در طراحی سپر فرمانده ایرانیان با نام کوروش داشته است. با این حال، به ویژه در زمینه طراحی چهره، بی شک فرمانده و سربازان پارسی با چهره‌ای زیبا طراحی شده‌اند و به نکته‌ای زننده در این رابطه نمی‌بینیم.

اما بخش سوم، بزرگ‌ترین انتقاد‌ها را به سوی خود جلب کرد. شخصی در نبرد با اسپارت‌ها به نام‌ «کوروش»‌ حضور دارد که با نگاهی به تاریخ تطابق چندانی با حقیقت ندارد. این فرد ماسکی فلزی و مشکی برچهره دارد، تبر سنگین با طراحی ویژه حمل می‌کند و مجهز به سپری گرد با نقشی حکاکی شده روی آن است. با توجه به جستجویی که داشتیم، هخامنشیان در کنار پیاده نظام‌های سبک، دارای افرادی برای مبارزه با سلاح سنگین مانند تبر بوده‌اند. در جستجوی خود به تصاویری از هنرمندی ایرانی به نام اردشیر رادپور رسیدم که در کنار لباس‌های تاریخی کشورهای مختلف، لباس پارسیان را نیز با جزئیات کامل طراحی کرده است:

ارتش هخامنشیان

ارتش هخامنشیان

سایر تصاویر اردشیر رادپور را می‌توانید در وبسایت او مشاهده کنید.

اردشیر رادپور با مطالعه تاریخ، نمونه‌ای از پوشش سربازان هخامنشی را به تصویر کشیده است، هرچند هنوز هم در رابطه با ماسک فلزی نمی‌توان با اطمینان سخن گفت

با نگاهی به تصویر سمت چپ متوجه سربازی با ماسکی فلزی و تبری بزرگ می‌شویم. به نظر می‌رسد یوبی‌سافت برای ساخت شخصیت کوروش از این تصاویر الهام گرفته است، زیرا هر دو شخصیت از تبری کاملا مشابه بهره می‌برند و از قضا ماسکی بر چهره دارند، ولی این ماسک متفاوت است و کلاه‌خود نیز ظاهری متفاوت دارد. اما مسئله‌ای که ابتدا متوجه آن نشدیم و بعد از پیشروی در داستان، بیشتر به شیطنت‌های یوبیسافت پی بردیم، نمادی است که روی سپر حکاکی شده است. با پیشروی در بازی و گشت و گذار در زیر آب در کنار پیدا کردن سربازان پارسی (درکنار تمام سربازان دیگر یونانی، کالتیست‌ها، راهزن‌ها و خیلی‌های دیگر)‌ به اسکین کشتی متفاوتی بر می‌خورید. این اسکین The Satyr نام دارد، شخصیتی افسانه‌ای که نیمی از بدن آن انسان و نیمی دیگر آن یک بز است. در افسانه‌ی یونانیان، ساتیرها همراه با سیلون‌ها جزو شرکت‌کنندگان همیشگی در مراسم دیونوسوسی بودند؛ مراسمی که اصلیت آن به تراکیه (تراس‌ها)‌ باز می‌گردد که در منطقه‌‌ی ترکیه، بلغارستان و یونان امروزی واقع شده بود. استفاده از این نماد در حالی که ده‌ها نماد دیگر در بازی حضور دارد،‌ تنها می‌تواند به معنی شیطنت‌ یوبی‌سافت باشد، هرچند این نماد آنقدر واضح نیست که در ذهن بازیکن باقی بماند. لباس شخصیت کوروش از جهاتی ترکیبی از نیروهای متحد پارسیان محسوب می‌شود، هرچند در هم آمیختن افرادی با نام‌های تاریخی و ساخت فردی با ترکیب چند نژاد، تنها می‌تواند ناشی از شیطنت سازندگان و آنتاگونیست جلوه دادن حریف باشد.

Assassin's Creed Odyssey Immortal Armor

  • Assassins Creed Odyssey Immortal Armor
  • Assassins Creed Odyssey Immortal Armor
  • Assassins Creed Odyssey Immortal Armor
  • Assassins Creed Odyssey Immortal Armor

بعد از ساعت‌ها گشت و گذار در بازی بالاخره توانستیم ست لجندری یا ترکیب کامل زره شخصیت کوروش را در بازی پیدا کنیم. به اعتقاد برخی کاربران ردیت، ست لباس ایمورتال (جاویدان)‌ یکی از پرجزئیات‌ترین طراحی‌ها در بازی اودیسی است به شکلی که اگر بخواهیم از ظاهر ماسک فلزی عبور کنیم، سایر بخش‌های لباس به رنگ طلایی و زیبا طراحی شده‌اند. این ست مخصوص مبارزان است و به ویژه قدرت‌های شخصیت اصلی بازی را در زمینه نبرد تن به تن افزایش می‌دهد. در توضیح کلاه‌خود مدل Rare پارسیان، یوبی‌سافت این چنین نوشته است: "یکی از ارزش‌های پارسیان، پنهان کردن اهدافشان از کسایی بود که به آنها اعتماد نداشتند."

اینترو اودیسی تنها بیان‌گر روز اول یا دوم نبرد ترموپیل با تمرکز روی اسپارت‌ها است و اشاره‌ای به روز سوم این نبرد در جریان ویدیوی سینماتیک ابتدای بازی نمی‌شود. از طرفی این نبرد، تنها مبارزه‌ای است که در آن وظیفه‌ی کنترل لئونیداس را برعهده می‌گیریم و با شروع بازی، تنها قادر به کنترل یکی از دو شخصیت اصلی بازی خواهید بود. البته شکست یونانیان و حتی به آتش کشیدن آتن توسط خشایارشا نیز در بازی از زبان هرودوت بازگو می‌شود. باید گفت بین خاورشناسان اختلاف نظری در رابطه با شیوه به آتش کشیده شدن آتن وجود دارد و برخی از آتش زدن چند معبد توسط خشایارشا می‌گویند و برخی دیگر از خشم بیشتر خشایارشا به دلیل اتفاقات گذشته گفته‌اند.

 

 

مرگ لئونیداس،‌ پادشاه اسپارت‌ها در بازی

علاوه بر روز ابتدایی نبرد ترموپیل، در Odyssey مرگ لئونیداس، پادشاه اسپارت نیز نمایش داده می‌شود

برخلاف ویدیوی آغازین بازی که روز‌ اول نبرد را بازگو می‌کند با کمی پیشروی در داستان اودیسی، شاهد رویارویی شخصیت اصلی داستان با هرودوت، تاریخ نگار یونانی هستیم. جایی که هرودوت با دست زدن به نیزه الکسیوس یا کساندرا، صحنه‌هایی از مرگ لئونیداس را می‌بیند. بازی مرگ یونانیان را همانطور که هرودوت بازگو کرده است، «قهرمانانه» نمایش می‌دهد. در حالی که یونانیان در حال شکست در برابر پارسیان هستند، لئونیداس به زمین می‌افتد و یکی از سرداران هخامنشی در مقابل او ظاهر می‌شود. این سردار با تکان دادن سر احترامی به لئونیداس می‌کند و سپس با فرو کردن شمشیر در شکم لئونیداس او را می‌کشد. در این هنگام اما لئونیداس نیز نیزه‌ای در پهلوی سردار هخامنشی فرو می‌کند و در حقیقت مرگی شجاعانه برای خود و دراماتیک برای سردار هخامنشی را رقم می‌زند. در حالی که بسیاری در شبکه‌های اجتماعی از این انتقاد داشتند که بازی تنها پیروزی روز اول اسپارت‌ها را نمایش می‌دهد، حقیقت آن است که با پیشروی در داستان مرگ لئونیداس نیز به عنوان یکی از وقایع نمایش داده می‌شود، هرچند نمی‌توانیم این شیوه مرگ را براساس تاریخ راستی آزمایی کنیم. اما آنچه مشخص است با توجه به گفته‌های هرودوت، بعد از کشته شدن لئونیداس، خشایارشا دستور می‌دهد که سر او را از بدنش جدا کنند و بدنش را مصلوب کنند، این موضوع نوعی حرمت شکنی بوده است (با توجه به تاریخ روش چارمیخ کردن در باستان توسط آشوری‌ها، بابلی‌ها، آریایی‌ها، یونانیان و کارتاژها استفاده می‌شد). حقیقت آن است که در زمان نبود منابع تاریخی دیگر، چاره‌ای جز شنیدن و شاید پذیرفتن سخنان هرودوت نداریم. یوبی‌سافت هیچ یک از این رخدادها را به تصویر نمی‌کشد و تنها از زبان هرودوت در جریان بازی برای بازیکنان بازگو می‌کند.

 هرودوت در جریان بازی با اشاراتی کوتاه از به آتش کشیده شدن آتن بعد از ورود پارسیان می‌گوید. این تاریخ‌نگار در کتاب خود نیز به این موضوع اشاره کرده است. طبق روایت هرودوت خشایارشا بعد از ورود به آتن، شهر را خالی از سکنه یافت و تنها در معبد آتناپولیاس گروهی باقی مانده بودند. پارسیان با دست گذاشتن روی گنجینه، ارگ را به آتش کشیدند و مدتی پس از واقعه، پناهندگان آتنی که گماشته‌وار در لشکر خشایارشا خدمت می‌کردند، اجازه یافتند تا وارد آکروپلیس شده و طبق آداب قومی خویش در آنجا عبادت کنند. آنطور که به نظر می‌رسد، خشایارشا برخی از ارگ‌‌ها یا دژهای نظامی آتن را برای تنبه یونانیان به آتش کشیده است، اما این تخریب آنقدر وسیع نبوده است. در بازی نیز ادعایی مبنی بر این موضوع وجود ندارد،‌ هرچند در برخی صحنه‌ها شاهد یک برکه خون در مقابل دژ نظامی خشایارشا هستیم. با این حال، یوبی‌سافت مانند بسیاری از موارد سعی کرده است آنچنان روی بُعد تاریخی و بازگو کردن نبرد ترموپیل تمرکز نکند و تنها روی داستان بازی در زمان نبرد پلوپونز متمرکز شود، نبردی که پارسیان در آن دخالت غیر مستقیم داشتند و اسناد باقی‌مانده از طرفداری امپراطوری هخامنشی از اسپارت‌ها خبر می‌دهند.

نبرد پلوپونز آتن و اسپارت

جدال پلوپونز؛‌ رویارویی آتنی‌ها و اسپارت‌ها و نقش پارسیان

اما عمده داستان بازی روی جدال داخلی پلوپونز (جنگ پلوپونزوس) متمرکز شده است. نبردی خونین که در سه دوره از سال ۴۳۱ پ.م تا ۴۰۴ پ.م میان آتنی‌ها و اسپارت‌ها انجام شد و در جریان آن صدمات زیادی به شهرهای یونان از آسیای صغیر گرفته تا تراکیه و قبرس وارد شد. در اودیسی تنها دوره نخست نبرد پلوپونز روایت می‌شود و یوبی سافت برخی از نبردهای تاریخی را با داستانی ساختگی با الهام از واقعیت ارائه می‌کند. هرچند پارسیان به صورت مستقیم به جدال پلوپونز وارد نشد، اما نمی‌توانیم از نقش حمایتی هخامنشیان از نبرد داخلی یونان عبور کنیم.

پادشاهان هخامنشی با دخالت در نبرد داخلی یونان، به حمایت از اسپارت‌ها در مقابل آتن پرداختند

با پایان نبرد پارسیان و یونانیان، از سال ۴۴۵، آتن به سمت قدرتمندتر شدن پیش رفت و همین موضوع باعث نگرانی اسپارت‌ها و برخی از جزایر خودمختار یونان شد. با زمام‌داری پریکلس، سیاستمدار، سخنران و جنگ‌سالار آتنی، آنها تسلط بی قید و شرط بر ناحیه اژه در یونان را در سر داشتند، اما این موضوع با مخالفت اسپارت‌ روبرو شد. اسپارت‌ها که از قدرت روز افزون آتن بیم داشتند، به ناچار دست یاری به سمت شاه بزرگ (امپراطور هخامنشی)‌ دراز کردند و به این شکل پارسیان نیز به نحوی وارد جدال میان یونانیان شدند. قدرت طلبی آتنی‌ها باعث شد تا شهرهای خودمختار یونان به مرور به اسپارت‌ها نزدیک شوند و در دوره‌ای سی ساله شاهد دوبخش شدن یونان در نبردی رودررو باشیم. شروع نبرد اما در سال ۴۳۵ پ.م و به دنبال اعلام استقلال کورکورا، مستعمره کورنت رخ داد،‌ جایی که کورنت بی‌درنگ با ارسال ناوگانی برای تسخیر کورکورا اقدام کرد. این موضوع باعث شد تا شهرهای یونان در دو بخش اتحادیه‌ی پلوپونز به سرکردگی اسپارت‌ها به نبرد با آتنی‌ها بروند. این نبرد بیش از ۲۵ سال به طول انجامید و جنگ‌های پلوپونزی نام گرفت. نبردی که دوره نخست آن به مدت ۱۰ سال از ۴۳۱ پ.م تا ۴۲۱ پ.م به طول انجامید و نتیجه‌ای جز خرابی شهرهای یونان نداشت. ساخته یوبی‌سافت با الهام از این جدال داخلی، به رویدادهای مختلف رخ داده در طول این ۱۰ سال اشاره می‌کند و با توجه به بعد تاریخ موضوع حمایت پارسیان از اسپارت‌ها، اشاراتی مستقیم نیز به این دخالت دارد. به شکلی که در بخشی از داستان که به فرقه کازموس اشاره دارد، شاهد حضور لباس لجندری ایمورتال (مربوط به پارسیان)‌ در دست افراد یکی از شاخه‌های این فرقه هستیم. البته باید گفت از تمام شهرهای خودمختار یونانی و غیر یونانی در فرقه کازموس حضور دارند، این موضوع صرفا به پارسیان مربوط نمی‌شود.

با این حال، به دنبال مرگ اردشیر یکم و برتخت نشستن داریوش دوم (۴۲۳ پ.م تا ۴۰۴ پ.م)، دخالت پارسیان و حمایت امپراطوری هخامنشی از اسپارت‌ها در جدال پلوپونز به ویژه از دومین دوره (۴۱۶ پ.م تا ۴۱۳ پ.م) شدت می‌گیرد و باعث پیروزی‌هایی متعددی برای اسپارت‌ها می‌شود که با توجه به دوره‌ای که بازی در آن تنظیم شده است به این موضوع اشاره‌ای نمی‌شود. اسپارت‌ها در نهایت در سال ۴۰۴ به لطف کمک‌های پارسیان، آتن را تصرف می‌کند.

حضور شخصیت‌های مختلف از کلئون (Cloen یا Kloen)، سردار آتنی‌ گرفته تا براسیداس، فرمانده اسپارتی در بازی اودیسی،‌ مفهموی تاریخی را نیز به اودیسی می‌دهد، هرچند باید گفت که بخش عمده‌ای از داستان با قهرمان‌پروری همراه است و ساختگی محسوب می‌شود.

اردشیر یکم Assassins Creed Odyssey

 اردشیر و ماموریت The Blind King

افرادی که بازی Assassin’s Creed Odyssey‌ را پیش‌خرید کرده باشند حتما با ماموریت The Blind King آشنایی دارند. ماموریتی که اواسط بازی نمایان می‌شود و با نام Prince of Persia، خودنمایی می‌کند. آنچه می‌دانیم، داستان اصلی بازی از لحاظ تاریخ وقایع سال ۴۳۰ پ.م را تا سال ۴۲۰ پ.م روایت می‌کند. طبق تاریخ در این دوره‌ی زمانی خشایارشا به‌دست یکی از نگهبانان خود کشته شده است و بعد از زد وخوردهای درونی فرزند او اردشیر یکم، در این دوره بر تخت پادشاهی نشسته است. اما ماموریت Blind King به طور کامل داستانی متفاوت را روایت می‌کند. در این ماموریت داریوش و آرتابانوس یک فرد خوانده می‌شوند و در حقیقت داریوش، پسر خشایارشا،‌ پدر خود را به قتل رسانده است. از سوی دیگر داریوش تا سال ۴۳۰ پ.م بر تخت پادشاهی هخامنشیان نشسته است و افرادی را برای قتل اردشیر، برادر خود استخدام کرده است تا او را از سر راه بردارند.

بسته‌الحاقی The Blind King اکنون تنها در دسترس پیش‌‌خرید کنندگان بازی Assassin's Creed Odyssey قرار دارد

ماموریت The Blind King، اردشیر را فردی نابینا و فراری از خاک ایران معرفی می‌کند، شاهزاه‌ای که خواسته‌اش صلح برای حکومت و مردم پارسیان است، اما به دلیل نابینا شدن و فرار از دربار پادشاهی اکنون به تهی‌دستی در یونان تبدیل شده است. اردشیر به طور مشخص داریوش را برادر خود معرفی می‌کند و در سخنان خود از تمیستوکلس، فرمانده نیروی دریایی یونان یاد می‌کند که زمانی (با توجه به تاریخ) نیرو دریایی خشایارشا را شکست داد؛ هرچند بعدها به جرم هواداری از پارسیان و خیانت از یونان رانده شد و در ایران و نزد خشیارشا پناه گرفت. اردشیر در صحبت‌های خود از داستان‌های تمیستوکلس می‌گویند و او را مانند پدر خود می‌نامد و از شما در خواست می‌کند تا با مراجعه به مکان‌هایی که تمیستوکلس در زمان کودکی برای او تعریف کرده است، حقیقت ماجرا را از ظاهر هر یک از مناطق برای او بازگو کنید. موضوعی که در بسته‌الحاقی The Blind King کمی آزاردهنده است به بخش ابتدایی ماموریت مربوط می‌شود، جایی که سربازی ایرانی به دستور داریوش، قصد کشتن اردشیر نابینا را دارد و شما باید تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهید او را نجات دهید یا خیر. در زمان رسیدن سرباز پارس، اردشیر نابینا با «ترس» از شما درخواست کمک می‌کند و بارها حال کنونی خود را یک گدای رانده شده از کشورش معرفی می‌کند. حقیقت آن است که یوبی‌سافت با الهام از نام شخصیت‌های تاریخی، تاریخی ساختگی را مانند سایر نسخه‌های اساسینز کرید چه در رابطه با شخصیت‌های ترکیه‌ای، آمریکایی یا انگلیسی بازگو کرده است و در نتیجه همانطور که بارها شاهد تناقض‌های داستانی در مجموعه اساسینز کرید بوده‌ایم، این‌بار نیز اتفاقی مشابه چه در رابطه با ایرانی‌ها و چه در رابطه با یونانی‌ها رخ داده است. جایی که کلئون، فرمانده یونانی به عنوان شخصی شرور معرفی می‌شود یا از طرفی خشایارشا ستمگر خوانده می‌شود.

با نگاهی به تاریخ داستان اساسینز کرید در رابطه با اردشیر و داریوش، تناقض‌های آشکاری با حقایق دارد و حتی با تاریخ هرودوت نیز متفاوت است. اما اینطور که به نظر می‌رسد باید برای آشنایی بیشتر با شخصیت داریوش که در بازی اولین استفاده کننده از هیدن‌بلید معرفی‌ می‌شود، تا بسته الحاقی Legacy of the First Blade منتظر بمانیم تا ببینیم یوبی‌سافت قصد دارد تا افسانه اساسینز کرید را به چه شکلی روایت کند.

loader

لطفا شکیبا باشید ...