جنگ های صلیبی چه نوع جنگی بودند و چند سال به طول انجامید؟
تعبیر «جنگ صلیبی » معادل واژه انگلیسی Crusade است که خود از واژه اسپانیایی Cruzada (دارای نشانِ صلیب ) برگرفته شده است؛ زیرا شرکت کنندگان مسیحی در این جنگ، به دستور پاپ اوربانوس دوم (دوره پاپی: 481ـ492/ 1088ـ1099)، منادی این جنگ ها، بر روی شانه راست لباس یا زره خود نشان صلیب می دوختند. واژه Crusade در سده هجدهم میلادی ابداع شد که تاکنون نیز به کار می رود. از نظر تاریخی، یک قرن بعد از شروع نخستین جنگ. ..
جنگ های صلیبی به جنگ هایی گفته می شود که در آن، مسیحیان با مسلمانان طیّ چندین دوره برای به دست آوردن «بیت المقدّس» مبارزه کردند.
نخستین کسی که پرچم جنگ را برافراشت، مردی از افراد کلیسا بود، به نام ادمار دو لوپویی. جنگ های صلیبی هشت جنگ است که در جنگ اوّل و چهارم هیچ یک از پادشاهان اروپایی دخالت نداشتند و فقط نجبا و اصیل زادگان بودند که بر صلیبی ها فرمانروایی می کردند. غیر از جنگ اوّل در باقی جنگ ها مسیحیان از مسلمانان شکست خوردند.
در سال ۱۰۹۵ م. پاپ اوربانوس دوم همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر «اورشلیم» (بیت المقدّس) واقع در «فلسطین» را اشغال کنند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیّا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. عدّه زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از «اروپا» تا «خاورمیانه» جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند در سال ۱۰۹۹ م. بیت المقدّس را تسخیر کردند. بین سال های ۱۰۹۹ م. تا ۱۲۵۰ م. شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد؛ ولی در هیچ یک از آنها صلیبیون موفّقیتی به دست نیاوردند.
این جنگ ها به دعوت مقامات «کلیسای کاتولیک رومی» و همراهی و حمایت امپراتور «روم شرقی»، با اعلام هدف آزادسازی بیت المقدّس (اورشلیم ) و زادگاه حضرت مسیح(ع) و دیگر معالم مسیحی در فلسطین از دست مسلمانان و ایجاد دولت های صلیبی در نقاط مختلف فلسطین صورت گرفت. جنگ های صلیبی مجموعاً هشت بار به وقوع پیوست. اروپاییان دست یافتن به ثروت های عظیم شرق را مطمح نظر داشتند و رسیدن به اهداف اقتصادی و اجتماعی نتایجی بسیار مهم و تأثیرات متقابل زیادی بر طرفین جنگ داشت.
تعبیر «جنگ صلیبی » معادل واژه انگلیسی Crusade است که خود از واژه اسپانیایی Cruzada (دارای نشانِ صلیب ) برگرفته شده است؛ زیرا شرکت کنندگان مسیحی در این جنگ، به دستور پاپ اوربانوس دوم (دوره پاپی: 481ـ492/ 1088ـ1099)، منادی این جنگ ها، بر روی شانه راست لباس یا زره خود نشان صلیب می دوختند. واژه Crusade در سده هجدهم میلادی ابداع شد که تاکنون نیز به کار می رود. از نظر تاریخی، یک قرن بعد از شروع نخستین جنگ، در 596 ه. .ق./ 1199 م. در زمان پاپ اینوکنتیوس سوم واژه لاتینی Crucesignati/ Crusesignati به معنای «دارای نشان صلیب » پدیدار شد؛ ولی در آغاز این نبردها، مهاجمان، حُجّاج نامیده می شدند، مورخّان غربی معاصرِ نخستین جنگ صلیبی نیز اغلب از واژه هایی چون «سفر حج »، «حمله »، «سفر به سرزمین مقدّس »، «جنگ مقدّس »، «حمله صلیب »، «حمله عمومی »، «طرح عیسی مسیح » استفاده کرده اند.
جنگ های امپراتور بیزانس، نیکفوروس فوکاس و جانشین وی، یوحنّای اوّل، ملقّب به زیمیسکس (در عربی: ابن شِمِشقیق یا شمشقیق )، از معروف ترینِ این رویارویی ها بوده است، برخی مورّخان، اکتشافات جغرافیایی غربیان و سپس فعّالیت های استعماری آنها را استمرار همان جنگ ها می دانند. از این رو، نبردهای مسیحیان بر ضدّ مسلمانان را در «اندلس»، صِقِلیه (سیسیل ) و جنوب «ایتالیا» در سده های چهارم ـ نهم / دهم ـ پانزدهم که از نظر کلیسا جنبه قداست داشتند و نیز جنگ های اروپاییان بر ضدّ دولت عثمانی، هم دستی آمریکا، «فرانسه »، «انگلستان » و ایتالیا بر ضدّ جهان عرب و مسلمانان، تجاوز نیروهای ایتالیا و فرانسه به «لیبی»، «الجزایر»، «تونس» و «مغرب » در قرن اخیر و تأسیس رژیم صهیونیستی در فلسطین را تداوم جنگ های صلیبی می شمارند، جمله مشهور ژنرال انگلیسی، لرد النّبی، پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اوّل، هنگامی که در 1335 ه . ش. /1917 م.
معمولاً مورّخان معاصر، جنگ های صلیبی را به هشت جنگ اصلی و چند جنگ فرعی کم اهمّیت تقسیم می کنند، برخی هم معتقدند که جریان حوادث به هم پیوسته بوده و بین جنگ ها مرزبندی دقیق وجود نداشته است، از این رو در تقسیمی کلّی تر، جنگ های صلیبی را شامل دو مرحله دانسته اند: یکی از سقوط شهرهای اسلامی تا پیشروی صلیبیون به نزدیکی دروازه های «حلب» در 518 ه. ش. / 1124 م. و دیگری، مرحله ایستادگی مسلمانان تا راندن اشغالگران در 691 ه. ش. / 1291 م. که مرحله اخیر در چهار دوره صورت گرفت و به نام چهار شهر مشهور شد. برخی نیز جنگ های صلیبی را به سه مرحله تقسیم کرده اند.
نگرش مسیحیان به مسلمانان طیّ جنگ های صلیبی
نویسندگان مسیحی سده های هشتم تا سیزدهم میلادی، تصویری مخدوش از اسلام ارائه کرده اند. از نظر آنها، اسلام، مذهبی غیر صادق، متمایل به بت پرستی و نوعی بدعت مسیحی محسوب می شد. آنان نه تنها نبوّت پیامبر اکرم(ص) را انکار کرده و او را ضدّ مسیح دانسته اند؛ بلکه ضعف های اخلاقی زیادی برای دین اسلام و پیامبرش بر شمرده اند، از جمله آنکه محمّد(ص) مطالب درستی از «عهد عتیق» و «عهد جدید» را در قرآن آورده؛ امّا پاره ای از بدعت ها، نظیر برخی از ویژگی های آیین مانویّت و نیز مطالبی از خود را بدان افزوده است.
گمان می رود ایجاد این تصویر مخدوش از اسلام، عمدتاً واکنش مسیحیان در برابر برتری فرهنگی مسلمانان، به ویژه در اندلس بوده باشد. در آن دوران، مسیحیان تصوّر می کردند که نسبت به مسلمانان نه تنها از جنبه مذهبی، بلکه از نظر اخلاقی نیز برترند. در چشم مسیحیان حاضر در جنگ های صلیبی، مسلمانان جنگ جویان خشنی به نظر می آمدند، از این رو تمسخر و ذکر نقاط ضعف مسلمانان و اسلام در قالب ترسیم و تحریف دین اسلام مطرح شد.
حتّی در منصفانه ترین توصیف های قرون وسطایی از حیات حضرت محمّد(ص) نکات فراوانی مکتوم مانده اند. از این رو، توجّه مسیحیان در شناخت شخصیّت پیامبر(ص) متمرکز بود. یوحنّای دمشقی و تئوفان معترف در میان مورّخان بیزانسی مطالبی را ارائه دادند؛ امّا ادامه جنگ های صلیبی مانع از اطّلاع رسانی مستمر می شد.
بدین ترتیب، مسیحیان سده دوازدهم میلادی بینش کافی از اسلام نداشتند. با فتح جزیره «ایبری» به دست صلیبیون و تماس نزدیک مسیحیان با مسلمانان، رهبران مسیحی به کسب اطّلاعات دقیق تر از مسلمانان پرداختند. در این زمینه پدر آلفونسو کتاب «گفت و شنود با اسلام» را نوشت؛ امّا در این باره پیتر معزّز Peter the Venerable رئیس «صومعه کلونی» با نوشتن ردیّه ای بر مطالب اسلام که لازم می دید مسیحیان، آن مطالب را باطل بدانند، قدم جدّی تر را برداشت. روبرکتونی نیز ترجمه ای از قرآن تهیه کرد. توماس آکویناس و پیتر معزّز به دنبال تغییر دیانت مسلمانان بودند، خصوصاً آنهایی که تحت حاکمیّت مسیحیان اسپانیا قرار داشتند.
با گسترش اسلام در میان مسیحیان، برداشت مخدوش از اسلام بسیار کم رنگ شد و افرادی مانند پیتر معزّز، برداشت جدیدی از اسلام را در دیدگاه مسیحیان ارائه کردند. ادوارد گیبون نیز فصل پنجاهم کتاب «انحطاط و سقوط امپراتوری روم» را به بررسی مذهب اعراب، وصف عربستان قبل از ظهور اسلام، ظهور حضرت محمّد(ص) و نیز تعالیم، خصایص و شخصیّت ایشان تا وفات اختصاص داد. او در این کتاب می نویسد:
حضرت محمّد(ص) به مسلمانان آموخته است که مبدع دین عیسوی را عزیز و محترم بدارند، احترامی که در فکر مرد مسلمان آمیخته به اسرار است. ...
عیسویان لاتینی یکی از اصول اعتقادی خود که بارور شدن مادر باکره عیسی از نفحه روح القدس است، از قرآن کریم گرفته اند و این کار را «عار» ندانسته اند.
میدان های جنگ، اشتیاق مسیحیان را برای گردآوری اطّلاعات بیشتر و دقیق تر از اسلام تقویت کرد. برداشت مسلمانان و مسیحیان آن زمان از جنگ های صلیبی به کلّی متفاوت از یکدیگر بود؛ زیرا جنگ های صلیبی نزد اکثر مسلمانان، حادثه ای بود که در مناطق دور دست و مرزی رخ داده است. درباره نحوه رفتار مسلمانان با صلیبیون، ادوارد گیبون، شکیب ارسلان، رنو، گوستاو لوبون و. .. مطالبی را در کتاب های خود ذکر کرده اند.
علل و عوامل آغاز نبرد
اوّلین علّت مستقیم جنگ های صلیبی، پیشتازی ترکان سلجوقی بود. دنیا خود را با سلطه مسلمانان بر «خاور نزدیک» وفق داده بود؛ خلفای فاطمیِ مصر در حکومت بر فلسطین، طریق مدارا پیش گرفته بودند و صرف نظر از چند واقعه استثنایی، فرقه های مسیحی آن سامان از آزادی زیادی در پیروی از تعالیم دینی خویش برخوردار بودند.
حاکم، خلیفه دیوانه «قاهره»، کلیسای قیامت را ویران کرده بود (1010 م.)، لیکن خود مسلمانان هزینه های فراوانی خرج تعمیر مجدّد آن کردند.
زائران مسیحی حق داشتند آزادانه به اماکن متبرّکه رفت و آمد کنند. سالیان سال بود که زیارت فلسطین، نوعی عبادت یا کفّاره محسوب می شد. همه جای اروپا، انسان کسانی را می دید که برگ های نخل فلسطین را چلیپا وار، به نشانه زیارت از اماکن متبرّکه، زیور خویش می کردند. پیرز پلومن معتقد بود که:
این قبیل افراد رخصت داشتند که از آن پس، تمام عمر سخن دروغ بگویند.
لیکن در 1070 م. ترکان، بیت المقدّس را از چنگ فاطمیون بیرون آوردند و زائران مسیحی از این پس ناقل روایاتی بودند درباره تعدّی ترکان و بی حرمتی آنها نسبت اماکن و شخصیّت های مذهبی شان.
دومین علّت مستقیم جنگ های صلیبی، تضعیف خطرناک امپراتوری بیزانس بود. امپراتوری مزبور مدّت هفت قرن میان تقاطع بزرگراه های اروپا و آسیا قرار داشت و مانع تهاجم لشکریان آسیایی و خیل جماعات چادرنشین استپ ها به اروپا بود.
اکنون این امپراتوری بر اثر نفاق های داخلی، بدعت های مخرّب و شقاق 1054 م. که مایه جدایی آن از غرب شده بود، آن قدر ضعیف بود که دیگر نمی توانست موفّق به انجام این امر خطیر تاریخی شود؛ در حالی که بلغارها، پچنگ ها، کومان ها و روس ها بر دروازه های اروپایی آن هجوم می بردند، ترکان مشغول تکه تکه کردن ایالات آسیایی آن امپراتوری بودند.
در 1071 م. سپاهیان بیزانس تقریباً در «مناذگرد» تارومار شدند. ترکان سلجوقی ادسا، انطاکیه (1058 م.)، طرسوس، حتّی نیقیه را تسخیر کردند و از آن سوی بوسفور، چشم بر خودِ شهر قسطنطنیه دوختند. امپراتور آلکسیوس اوّل (1081-1118 م.) با امضای عهدنامه خفّت آوری، بخشی از آسیای صغیر را نجات بخشید؛ لیکن برای مقابله با هجوم های بیشتر، فاقد قوای نظامی بود.
اگر قسطنطنیه به دست ترکان می افتاد، تمامی اروپای خاوری در برابر لشکریان آنها مفتوح می شد و فتح تور (732 ه . ق.) بی نتیجه می ماند. آلکسیوس غرور مذهبی را فراموش کرد، سفرایی نزد پاپ اوربانوس دوم و شورای پیاچنتسا گسیل داشت و اروپای لاتین را تشویق کرد تا او را در هزیمت دادن ترکان از اروپا یاری کند.
آلکسیوس می گفت که مبارزه با این جماعت کفّار در خاک آسیا، عاقلانه تر خواهد بود تا آنکه دست روی دست نهند و منتظر سیل آنها از طریق شبه جزیره بالکان به پایتخت های اروپایی باشند.
سومین علّت مستقیم جنگ های صلیبی، حسّ جاه طلبی شهرهای ایتالیایی مانند «پیزا»، «جنووا»، «ونیز» و «آمالفی» بود که می خواستند دامنه قدرت تجاری روزافزون خود را بسط دهند.
هنگامی که نورمان ها «سیسیل» را از دست مسلمانان بیرون آوردند (1060-1091 م.) و لشکریان مسیحی حوزه حکومت مسلمانان را در اسپانیا کاهش دادند (از 1085 م.
به بعد)، مدیترانه باختری به روی بازرگانان مسیحی باز شد.
شهرهای ایتالیایی از راه بنادر صادر کننده کالاهای داخلی و مصنوعات ورای آلپ ثروتمند شدند و درصدد برآمدند به برتری مسلمانان در مدیترانه خاوری پایان داده، بازارهای خاور نزدیک را به روی کالاهای اروپای باختری بگشایند. اطّلاع نداریم که این سوداگران ایتالیایی تا چه حد به شخص پاپ تقرّب داشتند.
تصمیم نهایی از جانب خود اوربانوس گرفته شد
این فکر به ذهن سایر پاپ ها هم خطور کرده بود؛ مثلاً ژربر که به اسم سیلوستر دوم مقام پاپی را احراز کرد، از عالم مسیحیّت خواستار نجات بیت المقدّس شد و بنا به اصرار او جماعتی از مبارزان مسیحی ـ بی نتیجه ـ قدم به خاک سوریه گذاشتند. (حدود 1001 م.)
گرگوریوس هفتم در گرماگرم مبارزه سختی با هانری چهارم گفته بود:
جان برکف نهادن در راه نجات اماکن متبرّکه در نظر من، به مراتب خوش تر است تا حکومت بر عالمی.
هنگامی که اوربانوس در مارس 1095 م. ریاست «شورای پیاچنتسا» را به عهده گرفت، آتش آن مبارزه هنوز سرد نشده بود.
در این شورا اوربانوس به حمایت از تقاضای سفیران «آلکسیوس» سخن گفت؛ امّا توصیه کرد تا زمانی که مجمع عظیم تری به نمایندگی از جانب قاطبه مسیحیان برای اعلام جنگ علیه اسلام تشکیل نشده است، در گرفتن تصمیم شتاب نورزند. احاطه وی بر اوضاع زیادتر از آن بود که تصوّر کند در چنین امر خطیری، در یک سرزمین دوردست، پیروزی مسیحیان قطعی باشد.
بی شک اوربانوس پیش بینی می کرد که شکست در این مهم به حیثیّت مسیحیّت و کلیسا سخت لطمه خواهد زد.
شاید اشتیاق داشت که جنگجویی نامرتّب بارون های فئودال و دزدان دریایی نورمان را به صورت مبارزه ای مقدّس درآورد و اروپا و امپراتوری بیزانس را از خطر مسلمانان برهاند.
آرزوی اوربانوس آن بود که کلیسای شرقی را دوباره به زیر سلطه حکومت پاپی و عالم مسیحی را به صورت جهان نیرومندی تحت فرمان پاپ ها درآورد و بار دیگر شهر رم را به پایتخت جهان مبدّل کند. این مفهوم ذهنی ناشی از نهایت دولتمردی بود.
از مارس تا اکتبر 1095 م. اوربانوس به سیاحت در ایتالیای شمالی و فرانسه جنوبی مشغول بود و از امرا و بزرگان قوم، برای کمک ضروری در این راه نظر خواست. در کلرمون، واقع در اوورنی، شورای تاریخی روحانی اجلاس کرد، هر چند که یک روز سرد ماه نوامبر بود، هزاران نفر از مردم نواحی و جوامع مختلف چادرهای خود را در میان صحرا برافراشتند و چنان اجتماع عظیمی برپا شد که هیچ تالاری گنجایش آن همه مردم را نداشت.
پاپ خطاب به حاضران چنین گفت:
ای نژاد فرانک! نژاد محبوب و برگزیده خدا!... از مرزهای اورشلیم و از جانب قسطنطنیه خبر غم انگیزی آورده اند که قومی ملعون به کلّی از خدا بی خبر جابرانه بر اراضی این مسیحیان هجوم برده و با ویرانی و ایجاد آتش سوزی مردم را از زاد و بومشان بیرون رانده اند.
اینان جماعتی از اُسرا را به مملکت خویش برده و بخشی از آنها را زیر شکنجه های بی رحمانه به قتل رسانده اند.
این مردم! محراب ها را با لوث وجود خویش آلوده می سازند و سپس آنها را ویران می کنند. قلمرو یونانیان اکنون به دست آنها تکه تکه شده است و یونانیان از آن اراضی وسیعی که پیمودن سراسر آن حتّی بیش از دو ماه طول می کشد، محروم شده اند.
اکنون اگر شما رنج قصاص این اعمال ناحق و بازگرفتن این اراضی را بر خود هموار نسازید، این مهم از دست چه کسی ساخته است؛ آری شمایید که خداوند به الطاف خویش بیش از دیگران، حشمت در جنگاوری، شجاعت عظیم و نیرو به شما ارزانی داشته است تا سر مردمی را که در مقام مخالفت با شما قد علم می کنند، بر خاک بسایید.
بگذارید کردار نیاکان شما ـ جلال و عظمت شارلمانی و سایر شهریاران این سرزمین ـ مشوّق شما باشد. بگذارید مزار مقدّس منجی و خداوندگار ما که اکنون در تصرّف اقوام پلید است و اماکن متبرّکه ای که اکنون ملوّث شده است، شما را برانگیزد... بگذارید هیچ گونه تشویشی در امور خانوادگی و هیج نوع تملّکی شما را از این امر خطیر باز ندارد.
زیرا در این سرزمینی که اکنون شما در آن سکنا دارید و از همه سو دریا و قلّه کوه ها آن را دربرگرفته است، برای نفوس عظیم شما بسیار تنگ است.
خوراکی که از آن عاید می شود، به سختی تکاپوی نیازهای مردمی را که به کار کشت مشغولند، می کند.
از این روست که شما یکدیگر را می کشید و می درید، به جنگ دست می برید و بسیاری از شماها در این زد و خورد داخلی به هلاکت می رسید.
بنابراین بگذارید نفرت از میان شما رخت بربندد؛ بگذارید کشاکش های شما پایان یابد. قدم در طریق کلیسای قیامت نهید؛ آن سرزمین را از چنگ قومی تبهکار بیرون آورید و خود بر آن استیلا یابید، اورشلیم بهشتی است آکنده از لذّات و نعمت ها، سرزمینی است به مراتب ثمربخش تر از همه سرزمین ها.
آن شهر شاهی، که در قلب عالم قرار گرفته است، از شما تمنّا دارد که به یاری اش بشتابید. مشتاقانه رنج این سفر را برای آمرزش گناهان خویش تقبّل کنید و در عوض، به حشمت فناناپذیر ملکوت الهی پشت گرم باشید.
از میان جمعیّت غریو پر هیجانی به آسمان برخاست که: «مشیّت خدا چنین است» اوربانوس نیز با آنها هم آواز شد و از ایشان تقاضا کرد که این جمله را شعار نبرد خود سازند و به افرادی که حاضر به شرکت در جنگ صلیبی شده بودند، دستور داد که بر روی سینه یا پیشانی خویش علامت صلیب را نقش کنند.
بی درنگ پاره ای از خواص جلو پای پاپ به زانو افتادند و جان و مال خویش را وقف خدمت به خدا کردند.
هزاران نفر از عوام نیز به همین سان پیمان بستند. رهبانان و زاهدان از گوشه عزلت به درآمدند تا در واقع و به معنی کلمه، مجاهدان لشکر مسیح باشند.
پاپ پر جنب وجوش از آن محل روبه سوی دیگر شهرها نهاد که از جمله «تور»، «بوردو»، «تولوز»، «مونپلیه» و «نیم». .. او مدّت نُه ماه مردم را به شرکت در جنگ صلیبی تشویق می کرد. هنگامی که پاپ بعد از دو سال غیبت به رم بازگشت، مردمان آن شهر که کمتر از دیگر شهرهای مسیحی دین دار بودند، مقدمش را با شور تمام پذیرا شدند.
اوربانوس، بدون مواجهه با مخالفت شدیدی برای آزاد ساختن صلیبیون از بند تعهّداتی که مانع از شروع جنگ صلیبی می شد، اختیارات لازم را به دست گرفت.
وی به عموم صلیبیون این امتیاز را تفویض کرد که از این پس در دادگاه های کلیسایی محاکمه شوند، نه در محاکم اربابی و تضمین کرد که در غیاب آنها اسقفان هر محل، حافظ دارایی آنها باشند. وی به موجب فرمانی ـ هر چند که کاملاً ضمانت اجرایی نداشت ـ همه جنگ های مسیحیان را ممنوع کرد و فوق قوانین مربوط به تبعیّت و سرسپردگی فئودال، اصل جدیدی برای فرمانبرداری وضع کرد.
اکنون اروپا بیش از پیش متّحد شده بود و اوربانوس دوم خویشتن را، دست کم از لحاظ نظری، مالک الرّقاب شایسته و مقبول سلاطین اروپا می دید. تمامی جهان مسیحی به طرزی بی سابقه به جنبش درآمد و با شور فراوانی خود را برای جنگ مقدّس با عالم اسلام آماده ساخت
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/8012/105076/%D9%87%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B5%D9%84%DB%8C%D8%A8%DB%8C
.
لطفا شکیبا باشید ...