چرا برخی افراد همیشه بد بین هستند و برداشت منفی نسبت به تمام مسائل دارند؟چه چیزی باعث این موضوع می شود؟
تا به حال شده متوجه شوید تمام فکر و ذهنتان مشغول یک اتفاق بد یا اشتباهاتتان است؟ معمولا نقد و انتقاد نسبت به تشویق و تحسین، تاثیر بزرگتری دارد و اغلب، خبرهای بد توجه بیشتری را نسبت به خبرهای خوب به خود جلب میکنند، و دلیلش این است که حوادث منفی تاثیر شدیدتری نسبت به حوادث مثبت بر مغز ما دارند.
کد خبر: ۵۶۵۳
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۸ - 31 May 2019
تابناک جوان : تا به حال شده متوجه شوید تمام فکر و ذهنتان مشغول یک اتفاق بد یا اشتباهاتتان است؟ معمولا نقد و انتقاد نسبت به تشویق و تحسین، تاثیر بزرگتری دارد و اغلب، خبرهای بد توجه بیشتری را نسبت به خبرهای خوب به خود جلب میکنند، و دلیلش این است که حوادث منفی تاثیر شدیدتری نسبت به حوادث مثبت بر مغز ما دارند؛ روانشناسان به این پدیده سو گیری منفی میگویند. سو گیری منفی مغز میتواند تاثیر عجیبی بر رفتارها، تصمیمها و حتی روابط ما بگذارد.
سوگیری منفی چیست؟
سو گیری منفی، تمایل ما به ثبت محرکهای منفی و شرح و بسط آنهاست که به آن، عدم تقارن مثبت – منفی نیز میگویند. سو گیری منفی مغز یعنی اینکه ما نیش و دردهای سرزنش و بیاحترامی و ... را با قدرت خیلی بیشتری نسبت به لذت تحسین و تقدیر و ... احساس میکنیم.
این پدیدهی روانشناسی میتواند توجیه کنندهی این باشد که چرا غلبه کردن بر اولین اثر منفی اینقدر سخت است و چرا تجربیات تلخ گذشته میتوانند تاثیرات بلند مدت بر ما بگذارند. تقریبا در هر تعاملی ما تمایل داریم به جنبههای منفی بیشتر توجه کنیم و بعدها نیز آنها را پُررنگتر به خاطر میآوریم.
تا 100% تخفیف از بانیمد! بازی کن و جایزه بگیر!
تبلیغ
ما به عنوان انسان تمایل داریم:
مثلا در حال سپری کردن روز بسیار خوبی در محل کارتان هستید تا اینکه یکی از همکارانتان نظر بیادبانهای میدهد و آزردهتان میکند. باقی روزتان را به فکر کردن به کلماتی که شنیدهاید میگذرانید و کلافه و ناراحت، غرق آن اتفاق میشوید. وقتی به خانه میرسید، همسرتان از شما میپرسد روزتان چطور بوده است و شما جواب میدهید: «افتضاح!». در حالیکه به طور کلی شما روز خوبی داشتهاید و فقط یک حادثهی منفی را پشت سر گذاشتهاید.
این سو گیری منفی باعث میشود توجه بسیار زیادی به چیزهای بدی که روی میدهند داشته باشید و آنها را بزرگتر و مهمتر از آنچه واقعا هستند کنید.
پژوهشهای علمی چه میگویند
تحقیقات نشان داده انسانها در تلاش برای رویارویی با دنیا در میان طیف وسیعی از ماجراهای روحی و روانی تمایل دارند بیشتر روی منفیها تمرکز کنند. ما به حوادث منفی بیشتر توجه میکنیم تا حوادث مثبت، ما از نتایج منفی بیشتر درس میگیریم تا از تجربیات مثبت و حتی بیشتر مایلیم بر اساس اطلاعات منفی تصمیم بگیریم تا طبق اطلاعات مثبت.
این اصلا خوب نیست که «چیزهای بد» توجه ما را زیاد به خود جلب میکنند، در خاطرمان ماندگار میشوند و در بسیاری از موارد، روی تصمیم گیریهای ما اثر میگذارند.
انگیزه
برخی یافتهها از پژوهشهای علمی حاکی از آن هستند که سو گیری منفی مغز ما بر انگیزهی ما بر انجام یک کار نیز اثر میگذارند. طبق یافتههای علمی، وقتی یک محرک منجر به به دست آوردن چیزی میشود ما کمتر انگیزه میگیریم، اما زمانی که یک محرک کمکمان میکند چیزی را از دست ندهیم بیشتر انگیزه کسب میکنیم!
اخبار بد
ضمنا مطالعات نشان میدهند اخبار منفی بیشتر احتمال دارد که درست و واقعی دریافت شود. از آنجایی که اطلاعات منفی، توجه بیشتری به خود جلب میکنند، خبرهای بد میتوانند ارزش و اعتبار بیشتری هم کسب کنند، که علت جلب توجه خبرهای بد، همین نیز میتواند باشد.
سیاست
تفاوتها در سو گیری منفی با ایدئولوژی سیاسی نیز مرتبط است. برخی پژوهشها نشان میدهند محافظه کارها واکنشهای روانی قویتری نسبت به اطلاعات منفی دارند، اما واکنش روانی لیبرالها نسبت به اطلاعات منفی شدت کمتری دارد. مثلا برخی شواهد نشان داده افرادی که خود را از نظر سیاسی محافظه کار میدانند بیشتر ممکن است محرکهای گنگ و چند پهلو را خطرناک و تهدید آمیز تلقی کنند.
چنین تفاوتهایی در سو گیری منفی میتوانند توجیه کنند که چرا برخی از افراد مثلا به سنت و ضمانت بیشتر ارزش و بها میدهند در حالیکه دیگران نسبت به نامشخصها و تغییر پذیراترند.
نمونههایی از سو گیری منفی
سو گیری منفی میتواند تاثیرات گوناگونی در دنیای واقعی داشته باشد و طرز فکر و رفتار افراد را تعیین کند. مثلا:
شواهد
تمایل ما به توجه بیشتر به چیزهای بد و نادیده گرفتن چیزهای خوب نتیجهی تکامل ماست. انسانهای پیشین، در دنیایی که فقط مرگ و زندگی در آن مطرح بود، به خطرات و تهدیدها و ماجراهای منفی توجه میکردند. آنهایی که به خطرها آگاهتر بودند و نسبت به محرکهای منفی اطراف خود حساستر و متوجهتر بودند، احتمال بقایشان بیشتر بود.
به همین ترتیب این افراد ژنهایی را که آنها را متوجهتر نسبت به خطر میکرد انتقال دادند. از جنبهی تکاملی، تمایل بیشتر به پردازش منفیها، صرفا راهی است که مغز ما تلاش میکند ما را ایمن نگه دارد.
تکامل
پژوهشها نشان میدهند شدت سو گیری منفی کم کم در حال کاسته شدن است. نوزادان نسبت به حالات مثبت چهره و تن مثبتتر صدا، توجه بیشتری نشان میدهند، اما این تغییر در سو گیری، با نزدیک شدن به یک سالگی دوباره تغییر میکند. مطالعات انجام شده روی مغز نشان میدهد در این سن، کودک شروع میکند به تجربه کردن واکنشهای شدیدتر مغز نسبت به محرکهای منفی. این نشان میدهد سو گیری منفی مغز طی نیمهی دوم یک سالگی ظاهر میشود. شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه این سو گیری در واقع حتی زودتر هم آغاز میشود. مطالعهای دریافته نوزدان سه ماهه، در ارزیابی اجتماعی از دیگران، علائم سو گیری منفی را از خود بروز میدهند.
واکنش مغز
شواهد علمی نشان میدهند در واکنش به محرک منفی، پردازش عصبی بزرگتری در مغز وجود دارد. با سنجشهای انجام شده معلوم شد محرکهای منفی موجب واکنشهای شدیدتری نسبت به محرکهای مثبت میشوند.
به دلیل فعالیت زیاد در ناحیهی مربوط به پردازش اطلاعات انتقادی در مغز، رفتارها و نگرشهای ما با خبرهای بد و تجربیات منفی قویتر شکل میگیرند.
تاثیرات
هرچند ما دیگر مجبور نیستیم مانند اجدادمان همیشه در حالت بسیار هوشیار باشیم تا زنده بمانیم، اما سو گیری منفی همچنان نقش تعیین کنندهای در عملکرد مغزمان دارد. پژوهشها نشان میدهند سو گیری منفی میتواند اثرات گستردهای بر طرز فکر و واکنش و احساس ما داشته باشد، مثلا قضاوت ما در مورد دیگران شدیدا تحت تاثیر سو گیری منفی است.
روابط
سو گیری منفی میتواند اثرات پررنگی بر روابط ما داشته باشد. این سو گیری باعث میشود افراد، بدترین چیزها را در مورد دیگران انتظار داشته باشند، مخصوصا در روابط نزدیک که افراد مدتهاست همدیگر را میشناسند.
مثلا ممکن است واکنش همسرتان نسبت به چیزی را منفی پیش بینی کنید و طبق همین پیش بینی، موضع دفاعی به خود بگیرید. نتیجه، خشم و بگومگو خواهد بود.
وقتی پای روابط به میان میآٔید باید یادتان باشد که نظرات منفی معمولا نفوذ بیشتری نسبت به نظرات مثبت دارند. آگاه بودن نسبت به تمایل ما برای تمرکز کردن روی منفیها نیز مهم است. با فهمیدن این گرایش طبیعی بشد، میتوانید راههایی پیدا کنید که دست از پیش بینیهای منفی بردارید.
تصمیم گیری
سو گیری منفی میتواند پروسهی تصمیم گیری را نیز تحت تاثیر قرار بدهد. یافتهها نشان میدهد افراد هنگام تصمیم گیری، همیشه توجه بیشتری به جنبههای منفی بیشتر توجه میکنند تا جنبههای مثبت. این گرایش برای تاکید بیش از حد بر منفیها بدون تردید بر انتخابها اثر میگذارد.
دو حالت را تصور کنید که یا میتوانید مقدار مشخصی پول به دست آورید یا همین اندازه پول را از دست بدهید. ریسک از دست دادن پول در ذهن افراد قویتر نمایان میشود. افراد اغلب بیشتر از آنچه بخواهند پیامدهای مثبت را آرزو کنند، از پیامدهای منفی میترسند.
واکنش منفی ما نسبت به از دست دادن مثلا ۲۰ دلار قویتر از واکنش مثبت ما نسبت به به دست آوردن ۲۰ دلار است.
درک دیگران
هنگامی که پای اثر گذاری دیگران به میان میآید، افراد تمایل دارند بیشتر بر اطلاعات منفی تمرکز کنند. مثلا مطالعهای نشان داده وقتی که از صفتهای «منفی» و «مثبت» برای توضیح خصوصیات یک نفر دیگر استفاده شد، افراد شرکت کننده در شکل دهی به تاثیر اولین برخورد خود با آن فرد، توجه بیشتری نسبت به خصوصیات منفی نشان دادند.
با سو گیری منفی مغز چه کنیم
سو گیری منفی مغز میتواند تاثیرات مخربی بر سلامت روح و روان بگذارد. این پدیده میتواند سبب شود زمانهای طولانی غرق افکار منفی شویم، به روابط خود با افراد مورد علاقهمان لطمه بزنیم و حفظ نگرش مثبت و خوشبینی برایمان دشوار شود و .... خوشبختانه برای تغییر طرز فکر و غلبه بر گرایش نسبت به منفیها راههایی وجود دارد.
گفتگوی منفی با خود را متوقف کنید
به نوع افکاری که در ذهنتان جولان میدهند توجه کنید. بعد از یک اتفاق شاید این فکر در ذهنتان بچرخد که: نباید این کار را میکردم. این گفتگوی منفی با خود، شکل دهندهی طرز فکر شما در مورد خودتان و دیگران است. ترفندی که باید به کار ببرید این است که هر وقت این افکار بروز کردند، متوقفشان کنید. به جای اینکه روی اشتباهات گذشته که قابل تغییر نیستند تمرکز کنید، ببینید چه چیزی یاد گرفتهاید و چگونه میتوانید در آینده از آن استفاده کنید.
موقعیت پیش آمده را در چارچوب جدیدی قرار دهید
اینکه در مورد اتفاقها، تجربیات و افراد دیگر چگونه با خودتان حرف میزنید، نقش مهمی در نحوهی تفسیرتان از حوادث دارد. وقتی متوجه شدید چیزی را به روشی منفی تفسیر میکنید یا فقط بر جوانب منفی موقعیت پیش آمده متمرکز شدهاید، به دنبال راههایی برای ساختن چارچوبی دیگر و مثبتتر برای آن موقعیت باشید. نیازی نیست خطرات احتمالی را نادیده بگیرید یا با خوشبینی محض به ماجرا نگاه کنید، بلکه کافیست دوباره با دیدی منصفانهتر نگاه کنید و منطقیتر باشید.
الگوهای جدید ایجاد کنید
وقتی متوجه شدید فکرتان مدام مشغول موارد منفی است، به دنبال فعالیت جالبی بروید که ذهنتان را از این منفی پردازی رها کنید. مثلا اگر مدام در حال مرور کردن خاطرهای ناخوشایند هستید، آگاهانه سعی کنید توجه خود را به چیز دیگری معطوف کنید و به کاری بپردازید که به شما احساس لذت بدهد. برای قدم زدن بیرون بروید، به یک موسیقی خوب گوش بدهید، یا کتابی بخوانید. همهی اینها راههایی برای رها کردن ذهن از افکار منفی هستند.
از لحظات مثبت لذت ببرید
به خاطر سپردن تجربیات مثبت، سختتر است و به همین علت لازم است که توجه خیلی بیشتری نسبت به اتفاقهای خوبی که روی میدهند داشته باشید. تجربیات منفی خیلی سریع به حافظهی بلند مدت منتقل شده و آنجا ثبت میشوند، بنابراین باید تلاش کنید تا همین اتفاق برای خاطرات مثبتتان بیفتد. وقتی با ماجرای خوبی روبرو میشوید، لحظهای مکث کرده و روی آن تمرکز کنید. این لحظه را بارها در ذهنتان مرور کنید و به احساسات خاص و لذتبخشی که تجربه میکنید بیندیشید.
توسط هما افشار پور منتشر شده در فروردین 1397 آخرین بهروزرسانی فروردین 1397زمان مطالعه: ۶ دقیقه
اشتراکگذاریWhatsAppTelegramFacebookLinkedin
زمانی که اطرافیانتان با شما رفتار بدی دارند و شما به خود میگیرید، احساس کسی را دارید که به او سیلی زدهاند و خیلی دلخور میشوید. شاید موردی که مینویسم تا به حال برایتان پیش نیامده باشد و شبیه فیلمهای هندی بهنظر برسد، ولی اگر شما هم خصوصیات افراد حساس را داشته باشید، خیلی از رفتارهای اطرافیان زود بهتان برمیخورد. اما در چنین مواقعی چه باید کرد؟ چطور میتوانیم حرف و رفتار دیگران را به خودمان نگیریم؟ همراه ما باشید، میخواهیم پاسخ این سؤالها را مو به مو برایتان بگوییم.
شاید شما مسائل اطرافتان را حتی اگر به شما ربطی نداشته باشند، با تمام وجود حس میکنید. اگر دیگران جلوی رو یا پشت سرتان از شما بدگویی یا انتقاد کنند، همین امر کافیست تا حس کنید برایتان ارزشی قائل نشدهاند. گاهی بقیه حتی صحبتی هم با شما نمیکنند، ولی ممکن است اشارهی صورتشان را منفی ببینید یا حرکات بدنشان را بد برداشت کنید. حتی شاید شروع به خیالبافی کنید و متصور شوید کوچکترین حرف یا رفتار شما آنها را ناراحت میکند. یکی از دوستان من هم رفتار دیگران را به خود میگرفت و به اصطلاح خودمانی خیلی حساس بود. این ویژگی او، بقیه و حتی خودش را بسیار آزار میداد و برای همهی اطرافیانش سوءتفاهمهای زیادی بهوجود میآورد.
میدانم که بقیه خیلی راحت میگویند به خود نگیرید، با شما نبودم. با اینکه در بیشتر مواقع حرفشان درست است، ولی اگر فرد ترشرویی را ببینید و این حرف را از دهن او بشنوید، باور کردنش چندان راحت نیست. بهنظرِ فرد حساس باید آدم آهنی باشی تا تحتتأثیر دیگران قرار نگیری. حالا که اینطور است، پس بیایید با این مشکل روبهرو شوید. واقعیت این است که احساسات ما، راه برقراری ارتباط ما آدمها با یکدیگر است. این ارتباط بهویژه خود را در روابط خانوادگی، فامیلی و دوستی نشان میدهد، پس نمیتوانید به احساساتتان بیتوجه بمانید.
برای کنترل حساسیتمان و به خود نگرفتن مسائل و رفتار اطرافیانمان، میتوانیم راههای مختلفی را بهکار ببریم. اگر این عادت مخرب را داشته باشیم، با پیش آمدن هر مسئلهای تا چند روز عذاب خواهیم کشید یا دربارهی خودمان نظر بدی پیدا میکنیم. برای ترک عادت حساسیت نسبت به رفتار و حرف دیگران بقیهی نکات زیر را رعایت کنید:
اگر خودتان را میشناسید و به ارزش وجودیتان واقف شوید، دیگر میتوانید زود قضاوت کردن در مورد دیگران را متوقف کنید. برای شناخت خودتان (خودشناسی) وقت بگذارید و با اهمیت ندادن به حرف مردم و بدون در نظرگرفتن اینکه دربارهتان چه میگویند و چه فکری میکنند به شناخت خود برسید. ۵ مورد از ویژگی های شخصیتی خود را که به داشتنش مفتخرید فهرست کنید و هر وقت نسبت به رفتار دیگران حساس میشوید، آنها را به خود یادآوری کنید.
در گذشته برای همهی ما مواردی پیش آمده که اکنون احساساتمان را تحریک میکنند؛ مثلا دچار عصبانیت یا هیجان میشویم. برخی رفتارهای بهخصوص رفتارهایی که دیگران در گذشته و یا حال دارند، ما را بهگونهای برمیانگیزد که نسبت به مورد خاصی حساس میشویم. مثلا اگر پدرتان در گذشته خیلی سختگیر بوده، شما همیشه تلاش میکردید که بیعیب و نقص باشید تا او را راضی نگه دارید. به همین خاطر، بهمحض اینکه هر فردی کوچکترین ایرادی از شما بگیرد، باعث میشود نسبت به بقیه که در شرایط مشابه شما قرار دارند، واکنش بیشتری نشان دهید. اگر موقعیتی شما را ناراحت میکند، از خودتان بپرسید که آیا واقعا ناراحت شدم، یا این هم یکی از مواردی است که حساسیتم را تحریک کرده است؟
سعی کنید فکر اینکه باید به فرد دیگری تبدیل شوید را از سرتان بیرون کنید و خود واقعیتان را در آغوش بگیرید. باید آنچه که الان هستید را از ته دل بپذیرید تا به خود واقعیتان برسید. برای اینکه بتوانید خودتان باشید، باید همواره کاری را انجام دهید که دوست دارید. در هرکاری اول به خودتان توجه کنید و واقعا بفهمید انجام چه کاری برایتان بهتر است.
همانطور که سقراط میگوید «سعادتمند كسی است كه از هر اشتباه و خطايی كه از او سر میزند، تجربهای جديد بهدست آورد»، به خود اجازهی اشتباه کردن بدهید و بدانید که اشتباهات تنها بخشی از روندی هستند که در راه تغییر شخصیت و رسیدن به شخصیت ایدهآلتان باید طی کنید. زمانی که قدم اشتباهی برمیدارید، خود را ببخشید. خیلی خوب است که در قبال کارهایتان مسئولیت پذیری داشته باشید، ولی اگر کسی با شما مخالف کرد، خودتان را بیشازحد مجازات نکنید. قبول کنید که بیعیب و نقص نیستید و بهیاد داشته باشید، اگر از اشتباهاتتان درس بگیرید دیگر مثل قبل بزرگ جلوه نمیکنند.
تعیین مرز و خط قرمزی مناسب در رابطههایتان کمک میکند تا کمتر رفتار دیگران را به خود بگیرید. این خط قرمزها با “نه گفتن” به همکار و شریک زندگی شکل میگیرد و یا با “نه گفتن” به فعالیتهایی که علاقهای به آنها ندارید یا از نظر احساسی به شما لطمه میزنند. وقتی تمام کارهایتان را به نیت راضی کردن دیگران انجام میدهید، اگر آنها کاری انجام دهند که ناراحتتان کند، واکنش غیرعادیای نشان میدهید.
از تجربهی دردناکی که در گذشته پشت سر گذاشتهاید استفاده کنید و شخصیت کنونیتان را شکل دهید. همهی ما در گذشته مسئلهی آزاردهندهای را پشت سر گذاشتهایم. آن را برای قدرتگرفتن و دوباره بلند شدن، زنده کردن حس همدردی و شکل دادن به شخصیتتان بهکار بگیرید. نگذارید این تجربه خودِ کنونیتان را بسازد. در مقابل از آن برای تقویت و افتخار کردن به خودتان استفاده کنید.
بعضی وقتها فکر میکنیم اگر با همه مهربان باشیم و حسابی برایشان مایه بگذاریم، آنها هم موظفاند همانگونه با ما رفتار کنند. واقعیت این است که مهربان بودن باعث محبوبیت نزد دیگران نمیشود و موجب نمیشود پذیرش دیگران را بخریم. بهتر است اگر کاری برای خود و دیگران میکنیم به این خاطر باشد که خودمان اینگونه میخواهیم؛ نه بهخاطر توقعی که برای جبران و رفتار متقابل از آنها داریم.
وقتی موضوعی شما را ناراحت میکند یا باعث میشود احساس خوبی نداشته باشید، اگر با طرز فکر منطقی به آن بنگرید، به درک بهتری از آن میرسید. ببینید آیا واکنشی که نشان دادهاید، مناسب بوده یا اینکه اقدام نابهجایی انجام دادهاید؟ آیا واقعا اشتباهی از دیگران سرزده است یا شما خیلی قضیه را بزرگ کرده و به خود گرفتهاید؟ اگر شخصی حقیقتا به شما زیان زده است میتوانید ناراحتیتان را با او در میان بگذارید یا اصلا کل قضیه را فراموش کنید؟
اگر کاملا خودخواسته از اعتراف به این قضیه طفره میروید که نیازهای برآوردهنشدهتان عامل بروز واکنش عاطفی بد هستند، پس حس میکنید احساساتتان شما را حبس کردهاند و توانایی درست نفس کشیدن را ندارید. از طرف دیگر با خود روراست باشید، نگاهی به خودتان بیندازید و ببینید که به چه توقعهای نابهجایی چسبیدهاید. با اینکار به آنچه در اطرافتان میگذرد، دید واقعبینانهتری پیدا میکنید. با رعایت نکات بالا به قدری خودتان را از بند فکروخیال آزاد میکنید که در آینده، واکنشی را که به افراد نشان میدهید خودتان انتخاب میکنید، در قبال رفتارتان مسئولانهتر عمل میکنید و احساساتتان بیطرفانهتر میشوند.
گاهیاوقات شرایط اینگونه ایجاب میکند که به احساساتمان کمی چاشنی منطق بدهیم. این امر اهمیت بهسزایی دارد. ما باید درک کنیم احساسات درونیمان از کجا سرچشمه گرفتهاند، چگونه به آنها واکنش نشان دهیم و چگونه با موقعیتی که در آن قرار گرفتهایم، روبهرو شویم و حتی از آن درس بگیریم. وقتی به خودمان یاد میدهیم که در هر شرایطی چه واکنشی نشان بدهیم، در آینده میتوانیم واکنش را به پاسخی معقول تبدیل کنیم.
منبع: برترین ها
لطفا شکیبا باشید ...