می خواستم بدانم بهترین فیلم سال ۲۰۲۰ چیست.
دنیای فیلم در سال 2020 تغییرات چشمگیری را تجربه کرد، اما چیزی که قطعاً برای ما در ویجیاتو تغییر نکرد، عشق ما به فیلمها و دنیای رنگارنگ سینما است. مطمئناً این یک سال عجیب و غریب برای تجربه تماشای یک اثر سینمایی در ایران بود، زیرا تعطیلات مربوط به همهگیری کرونا، ما را نیز با مخاطب سینمای روز جهان همراه کرد. سال 2020 علاوه بر اینکه سالی سخت برای عموم مردم بود، همچنین سال سختی نیز برای تمام ژانرهای سینمایی بود هرچند برای پیدا کردن فیلم اکشن ۲۰۲۰ لازم نبود کار سختی کرد چرا که این ژانر در این سال کرونا زده هم پربار بود.
اساساً سال 2020 رویداد سختی برای صنعت سینما بود. همه گیری COVID-19 برای مدت طولانی سینماهای سراسر جهان را تعطیل کرد و دنیای سینما را به هرج و مرج کشاند. اما مهمترین ضربه به فیلمهای اکشن و بلاکباستر وارد شد. زیرا این فیلمهای پُر مخاطب برای دیده شدن در چنین فضایی بسیار ضربه بدی خوردند، این ضربه به حدی بد بود که بسیاری از فیلمهای مورد انتظار مانند «No Time to Die» و «Black Widow » حتی حاضر به اکران در این سال نشدند. با این وجود، هنوز آثار خوبی بودند که توانستند طرفداران ژانر محبوب اکشن را در این سال کرونایی به وجد بیاورند.
هدف تیم ویجیاتو در این مطلب معرفی بهترین فیلم اکشن سال 2020 است. اما نکته مهم درباره لیستهای بهترینهای امسال ما اینست که الزاماً هیچ رتبه و مرتبهای برای فیلمها در نظر گرفته نشده و اینطور نیست که فیلم شماره ۹ از فیلم شماره ۲ بدتر یا بهتر باشد. تمام ده فیلم معرفی شده جزو آثار جالب توجه و برتر ۲۰۲۰ در ژانر سینمایی خود به شمار میآیند و خوشبختانه تمامی آنها در حال حاضر با بهترین کیفیت از دنیای وب قابل دریافت (دانلود) هستند.
فیلمهای اکشن اورجینال Netflix از یک بازی کوچک و هیجان انگیز یعنی (Spectral، 2016) گرفته تا بزرگ و با سرو صدایش(شش زیرزمینی)، صرف نظر از کیفیت کلی آنها – در زمینه اکشن چیزی کم نداشتهاند؛ و فیلم The Night Comes for Us اوج مطلق آنها بوده است. اما فیلم اکشن Extraction هرچند نمیتواند در دسته مشترک فیلم Timo Tjahjanto قرار بگیرد، اما موفق میشود یک اکشن شدید و سرگرم کننده را برای بیننده به ارمغان بیاورد و به عنوان اولین لیست در بهترین فیلم اکشن ۲۰۲۰ قرار بگیرد.
لذت اصلی فیلم استخراج ناشی از شوک و سرعت اکشنهای آن است، بزن بزنهای تمیزی که هر کدام از پس دیگری تصفیه شده تر ظاهر میشوند. اسلحهها، اجساد، کامیونها، بمبها، ساختمانها و پلها، همه مواد تشکیل دهنده یک گرداب از هرج و مرج کنترل شده در اکشنها هستند.
هیچ طرح دیگری وجود ندارد، که به مخاطبان این ایده را بدهد که اولویتهای سم هارگراو جز اکشن در کجا نهفته است. استخراج فیلمی است که هدف اصلی آن ارائه اکشن اضافی برای طرفداران این ژانر است، که اکثر آنها احتمالاً از تماشای چند باره فیلمهای مایکل مان، جان ویک، رامبو و یا امثال فراری و کماندو در طول قرنطینه خانگی خسته شدهاند.
علاوه بر این همسورث مرد مناسبی برای نقش اصلی فیلم بوده است. چشمان آبی تیز و برافروخته او توجه ما را جلب میکند، حتی اگر سرعت و زمان کافی برای رابطه و پیشرفت شخصیتی او در فیلم کم باشد. همسورث با جدیت متعهد به انجام مأموریت خود است و هیچ نقشه یا آدم بدی نمیتواند او را از چکیدن ماشه باز دارد. در واقع این اکشن نسبتاً بیامان یاد آور آثار ماندگار سینمای اکشن چون یورش و جان ویکها است، در حالی که خود کریس همسورث یک ماشین کشتار به سبک قدیمی و اولد اسکولِ شوارتزنگر، استالونه و نوریس است.
نقد فیلم را در اینجا بخوانید.
به نظر، اکشن جنگی سگ شکاری به وضوح روشن میکند که چرا نبردهای دریایی خیلی زیاد در سینما دیده نمیشوند. بیشتر فیلمهای جنگی روی سربازان درگیر آتش در نیروهای زمینی و رویکردهای فوری و اغلب شخصی آنها تمرکز میکنند. اما در نبردهای دریایی، انتقال فوریت یا سرعت کار بسیار دشواری است.
برای مثال در فیلم سگ شکاری با وجود وسعت و گستره کشتیهای جنگی، به نظر نمیرسد که آنها به سرعت در حال حرکت هستند. و همچنین زیردریاییهای آلمانها نیز در زمان بسیار زیادی قابل مشاهده نیستند. در واقع این کشتیها و ناوهای جنگی به نظر به جز با موجهای خروشان، با کسی دیگر نمیجنگند. بنابراین با وجود چنین چالشها و دشواریهایی در تولید فیلم جنگی دریایی، کارگردانِ سگ شکاری یعنی آرون اشنایدر توانسته احساس تنش و هیجانی حداقلی را به بیننده منتقل کند.
بدون تردید عنصر اصلی فیلم سگ شکاری ستاره آن، یعنی تام هنکس است. سالهای فروانی است که تام هنکس با بازی در نقش مردانی صالح که کارهایشان را به بهترین شکل ممکن پیش میبرند، جا افتاده است. حالا در ادامه همین مسیر نوبت به ارنست کراوس رسیده که او نیز از این قاعده مردان صالح مستثنی نیست. کُل سفر در این فیلم پر تنش است. تنشی که ناشی از حضور زیردریاییهای آلمان نازی در اطراف یک ناوگان آمریکایی برای شکار تک تک آنها است.
صمیمیت اشنایدر و هنکس برای به تصویر کشیدن جنگ دریایی تا حد امکان وفادار، نوعی از اصالت را به ژانر فیلم بخشیده که فراتر از اکشن و حادثه است. در لوکیشن واحدِ فیلم یعنی ناو جنگی، یک بروکراسی برای زندگی وجود دارد که به نظر از دل رمان بیرون آمده است، زیرا انجام هر عملی (تغییر در مسیر، شلیک یک موشک) به جای اینکه یک وظیفه مستقل از یک سرباز عادی باشد، بیشتر شبیه به یک چرخه و زنجیره به هم وابسته است. با توجه به تمرکز بر روی اکشن و صحنههای جنگی خوب، حیف است که فیلم Greyhound در این لیست را دست کم گرفت .
نقد فیلم را در اینجا بخوانید.
با نگاهی مهربانانه میتوان گفت مولان 2020 با وجود اینکه به هیچ وجه از نسخه انیمیشنِ محبوب خود در سال 1998 برتر نیست، اما یک تفسیر جدید و منحصر به فرد و احساسی از نسخه اورجینال است که بسیاری از مشکلات اخیر بازسازیهای دیزنی را ندارد. نسخه لایو اکشن مولان ثابت میکند که هنوز فضای کافی برای ابداع این داستانهای کلاسیک به شکلی متفاوت و بدون کُپی پِیست نسخه اصلی وجود دارد.
اما مولان تعادل چشمگیری بین ادای احترام به فیلم انیمیشن و انجام کار جدید برقرار میکند (در اصل همان است اما متفاوتتر). نسخه جدید مولان با لحن جدیتر و تمرکز بر روی اکشنهای رزمی به سبک ووشیا، بسیار دور از تصویر بیروحی است که امثال شیرشاه ارائه کرده بودند. اما از طرف دیگر مولان جدید از هسته عاطفی و روح اصلی انیمیشن مرجع خود نیز فاصله نمیگیرد.
اجتناب از سکانس های اکشنِ اکثراً سرگرمکننده مولان کار دشواری است. اگرچه اکثر صحنههای اکشن برای نیمه دوم و سنگین فیلم ذخیره شدهاند، اما کاملاً ارزش انتظار را دارند. اکشن در مولان با ترکیبی خلاق از هنرهای رزمی به سبک ووشیا و جادویی به سبک هری پاتر تعریف میشود، و اگرچه تدوین در مکانهایی از فیلم کاملاً لغزنده است، اما طراحی صحنههای جنگی و مبارزه به اضافه اجراهای مبتکرانه بازیگران و فیلمبرداری نرم و صاف چنین لحظاتی، به بیننده اطمینان میدهد که این صحنهها به طرز رضایت بخشی در مولان سرنوشت ساز هستند.
با توجه به اینکه انیمیشن چندان اکشن نبود، شاید جنبه تفاوت این بازسازی با انیمیشن همین باشد که به بهترین وجه آن را متمایز میکند، و از جنگ سخت نظامی به سمت چیزی کمی بلندتر و خارق العادهتر حرکت میکند. این عمل شاید یک قمار بوده، اما در نتیجه کاملاً به بار نشسته. هرچند اکشن در مولان 2020 به هیچ وجه عنصر اصلی نبوده است.
نقد فیلم را در اینجا بخوانید.
در دهههای گذشته فرانسویها صنعت سینمایی اکشن بسیار قوی داشتند. و البته این اکشن در یک نام چون لوک بسون نیز خلاصه نمیشد، هرچند شخص لوک بسون و بدلکارهای فرانسوی بودند که در سالیان اخیر رشته پُر هیجان پارکور را اختراع کردند (بسون فیلمهای منطقه ۱۳ را با همین سبک پارکور تهیه و تولید کرد).
سینمای فرانسه در قرن ۲۱ آثار اکشن خوبی چون شب بی خوابی، رودخانه سرخ، برادری گرگ و خیلی های دیگر را داشته است. حالا باید فیلم Lost Bullet را نیز به صادرات اکشن این کشور بیفزایید، و شخص Guillaume Pierret را به عنوان یک اکشن ساز خوب جدید در این کشور دنبال کنید.
این نخستین فیلم بلند این کارگردان فرانسوی است که در آن بازیگرانی چون آلبان لنویر، نیکلاس دوواچل، رمزی بدیا و استفی سلما در آن بازی می کنند. کاملاً مشهود است که پیرت به عنوان یک فیلمساز عاشق و هوادار فیلمهای اکشن است، زیرا ژانر فیلم او یعنی گلوله گمشده ترکیبی از آثار سرعتی و خشن سینمای اکشن است. خیلی ساده باید بگویم اگر مجموعه فیلم تاکسی را دوست داشتید، یک فرصت خوب است که از این فیلم نیز لذت ببرید.
همانطور که گفته شد فرانسه دارای سابقه طولانی در فیلمهای اکشن است، سرآمد و نقطه اوج سینمای اکشن فرانسه در دهه ۱۹۷۰ بود که توسط بازیگران مشهوری چون ژان-پل بلموندو و آلن دلون بیشتر دیده و محبوب شد. با این حال به نظر الهام بخش فیلم اکشن گلوله گمشده، آثار آمریکایی از قبیل سریع و خشن، جک ریچر و سریال the shield است.
اکثر آثار اکشن به داستانهایی ساده متکی هستند که بیننده با آن بسیار آشنا باشد، و گلوله گمشده نیز از این امر مستثنی نیست. در واقع این بدان معنی است که Lost Bullet قادر است تنها بر روی اکشن تمرکز کند، بدون اینکه به پس زمینه کاراکترها بپردازد. بنابراین انگیزه هر شخصیت بدون نیاز به توضیحی بیشتر خیلی ساده و با اکشن پیش میرود.
5 – Birds of Prey
پرندگان شکاری و رهایی فانتزی یک هارلی کویین یکی از محدود آثار ابرقهرمانی موفق سال 2020 است. بسیاری از فیلمها شما را میخنداند، اما یک کمدی خوب بیش از این خنداندن ساده است. آن کمدی خوب است که داستانی دارد که می توانید آن را دنبال کنید و شخصیتهایی که میخواهید به آنها اهمیت دهید. اگر فیلمی کمدی اکشن بود، باید به مبارزات اکشن و پاورقیهای رفاقتی بین شخصیتها نیز توجه داشته باشد.
فیلم جوخه انتحار شخصیتهای جالب و گاهاً میخکوب کنندهای داشت، اما آیا کسی تا امروز فهمیده است این فیلم در مورد چه بود؟ یا جوکرش با بازی جرد لتو دقیقاً در طول فیلم چه میکرد؟ و همچنین شرور دیگرش افسونگر دقیقاً حرفش چه بود و چرا؟ از طرفی دیگر فیلم پرندگان شکاری اکثر این جنبههای مورد سوال را تیک میزند. در واقع این همان چیزی است که باید جوخه انتحار دیوید آیر میشد، و اما نشد.
کارگردان کتی یان و نویسنده کریستینا هادسون (Bumblebee) فرضیهای را با شوخیهای هوشمند، سکانسهای اکشن نرم و بسیاری از پیچ و تابها و خیانتهای مختلف بسته بندی میکنند، تا فیلم مانند قطارهای سریع ژاپنی (شینکانسن) تا پایان در حرکت باشد. شخصیت هارلی کویین تمام وقت با دیوانه بازیهای جذاب و حالت غیر طبیعی خودش، سعی در ارائه قصه و ماجرا به هر حالتی که دوست دارد، به بیننده میباشد.
این نگاه روایی و این فرم و فیلمنامه، این امکان را برای فیلم فراهم میآورد که همیشه در حرکت و هیجان باشد. در واقع فیلم به جای معرفی شخصیتها آن هم به صورت یک به یک و سپس فرو رفتن در داستان، هر دو را همزمان با هم انجام میدهد. در این سیستم اجرایی ما شاهد ورود ناگهانی به یک سکانس اکشن جالب میشویم، و ناگهان وسط آن به عقب بر میگردیم تا چرایی وقوع آن را بیاموزیم.
کتی یان برای کمک به بهتر و کامل درک شدن بینش خود، در کلیه صحنههای اکشن با شرکت بدلکاری 87eleven همکاری کرد. کمپانی 87eleven توسط استاد مدرن هماهنگی و بدلکاری صحنههای اکشن، چاد استالسکی تأسیس شده است، کسی که البته هدایت فرنچایز جان ویک را نیز از ابتدا عهده دار بوده است.
نتیجه این همکاری، طراحی درخشان صحنههای اکشن را حاصل کرده است. خشونت افسار گسیخته در مبارزات داخل فیلم کاملاً یادآور امثال جان ویکها است. اما این اکشنها و مبارزات دقیق تنها نکته جالب این صحنهها نیستند، بلکه کارگردانی و یا بهتر است بگوییم این سبک و استایل کتی یان است که آنها را دیدنی تر کرده. فیلم از اکشنها و درجه سنیاش به یک فرم برای پیش برد قصه رسیده و آن را بی وقفه پیش میبرد.
قهرمانان دوران کودکی ما دیگر همان مردانی نیستند که قبلاً بودند. سینما در حداقل پنج سال اخیر چیزی را به ما نشان داده که در آن قهرمانان بزرگ هم به زانو در آمدهاند. برای مثال در سال ۲۰۱۵ راکی را دیدیم، مردی که روزی با چهره ای خونین اما خونسرد، آروارههای ایوان دراگو مخوف را درهم میکوبید، حالا در زندگیاش سقوط کرده است، و حتی به سرطان هم مبتلا شده، یا در سال گذشته آرنولد را با ترمیناتور جدیدش داشتیم، که نه تنها دیگر مو و چهرهاش خاکستری شده، بلکه شخصیت ترمیناتور حالا یک همسر و فرزند هم دارد که با آنها در عمق جنگل آرام زندگیاش را میکند.
در همین سینمای خودمان چندین سال است که دیگر جمشید هاشم پور با دو کلاشینکف و سَری تراشیده به مجرمین و قاچاقچیان حملهور نمیشود. در واقع این اتفاق غمگینانهای است، اما این واقعیت زشت و زیبا زندگی است که بهترین نسخههای این شخصیتها یا بازیگران نیز پیر میشوند. در واقع این جملات خلاصه فیلم پسران بد تا ابد را تشکیل میدهند.
میامی به عنوان لوکیشن اساسی این فرنچایز خیلی تغییر نکرده، و این همان است که همیشه در این فیلمها وجود داشته، همچنین اولاد ناخلف مایکل بِی نیز کماکان در مرکز داستان هستند. اما قسمت جدید کمی جدی تر شده و البته رنگهای فیلم نیز به لطف کارگردانان جدید اشباع شدهاند، و به نظر ترکیب رنگ فراتر از یک بسته مداد رنگی شش رنگ زمان مایکل بِی شده است، ولی همچنان پلیسهای این شهر ستارههای راکی هستند که ظاهراً خیلی پول میگیرند، و میتوانند ماشینهای اسپرت و کاپشنهای برند را نیز در اختیار داشته باشند.
برخلاف فیلمهای مایکل بی اینجا ما شاهد پرواز اشیا و انفجارهای عجیب نیستیم؛ به جای آن ما با اکشن کوچک تر اما هوشمند تر روبرو هستیم. باور کنید، من طرفدار مایکل بی نیستم، اما سکانسهای اکشن او همیشه با اشتیاق و حتی استروئید بیشتری به بیننده تزریق میشد، که این امر در فیلمی مثل پسران بد به خوبی کار میکرد.
پسران بد تا ابد، چیزی نیست جز یک زمان خوب. این فیلم لحظات عاطفی را شیک بسته بندی میکند، طنز درخشان دارد که طرفداران دو فیلم اول مطمئناً به دنبال آن هستند و در بخشهای خسته کننده ماجرا، اکشنهای سریع و هوشمند ارائه میدهد.
نقد فیلم را در اینجا بخوانید.
سونیک شاید فیلم بزرگ و یا نبوغانهای نباشد، اما کاملاً معلوم است که سازندگان فیلم چقدر بازی اصلی آن را دوست داشتهاند. همچنین این فیلم به عنوان یک کمدی اکشن خانوادگی ساده و بدون شیله پیله، بسیار سرگرمکننده است. لایو اکشنهای کمدی ماجراجویانه که کاملاً به نقوش CGI وابسته هستند، همواره بین مخاطبان طرفدار داشتهاند، اما نگرش منتقدان به این آثار همواره منفی بوده است، مثل فیلمهایی چون اسمورفها و آلوین و سنجابها. اما سونیک خارپشت به واسطه شخصیت بسیار کم نظیر خود، با آن فیلمها متفاوت است.
سونیک خارپشت کاری است که برای بزرگسالان صرفاً از یک اثر سرگرم کننده پیشی نمیگیرد، اما برای بچههای آنها حکم یک انفجار بزرگ انرژی را دارد، آن هم وقتی شاهد سونیکی میشوند که با یک جیم کری جذاب درگیر یک مبارزه آتشین میشود، و این در حالی رُخ میدهد که به شعور و منطق آنها نیز اهانتی نمیشود. فیلمنامه با فهم درست مخاطب اصلیاش، تمرکز خود را بر روی تمایلات ناخواسته شخصیت پر انرژی سونیک قرار داده است.
چالش بزرگ سازگاری بازیهای ویدئویی با قلمرو سینمایی، بندرت باعث بروز زیبایی شناسی یا ایجاد تنشی واقعی بوده است، اما سونیک با وجود ضعف در فیلمنامه توانسته برای ۹۰ دقیقه به اندازه کافی بیننده را پای فیلم نگاه دارد. اما چرا؟! چون نویسندگان فیلم یعنی پت کیسی و جاش میلر تصمیم گرفتهاند که تمرکز خود را به دور از جزئیات و مشخصات طرح، به سمت کاراکتر سونیک و شوخ طبعی موجود در او میل دهند. در طول فیلم شاید دو خط فیلمنامه دارای اصول و قواعد ساختاری شاهد نباشیم که بتوان از آن به عنوان نکته شاخص یاد کرد. اما از طرفی دیگر شاهد صحنههای فراوانی از کمدی اکشن سرخوش با یک شرور کارتونی به شدت ساده اما دلنشین هستیم.
سونیک فیلمی است که باید آن را ببینیم. زیرا فیلم یک اقتباس جالب از بازی ویدیویی است. این اقتباسی است که احساس میکنم باید طرفداران بازیها را خوشحال کند و برای خانوادههایی که شاید با مواد منبع فیلم ناآشنا باشند کاملاً مناسب باشد اگر میخواهید با اکشنی کارتونی سرگرم شوید، سونیک را تجربه کنید.
نقد فیلم را در اینجا بخوانید.
ایده فیلم جدید پروژه قدرت بسیار جذاب و باورنکردنی است. در دنیای این فیلم، ویژگیهای ابرقهرمانی چیزی نیستند که شما با آن به دنیا آمده باشید، یا از طریق گاز گرفتن یک عنکبوت رادیواکتیوی آن را کسب کرده باشید، بلکه نحوه دریافت ویژگی ابرقهرمانی در این اثر با خوردن یک کپسول پدیدار میشود. جالب اینجاست نوع قدرت بسته به ژن مخفی و نهفته در مصرف کننده ظاهر میشود و تنها پنج دقیقه ماندگاری دارد.
سبک این فیلمِ ابرقهرمانی به خاطر انرژی دو جوان پشت دوربینش، چیزی شبیه به مخلوط هالک شگفت انگیز با سریال ابرقهرمانی پسرها (The Boys) شده، پروژه قدرت روشن، جذاب و سرگرم کننده است. اساساً نحوه روایت داستان این فیلم کاملاً بر مبنای فرمول و کلیشههای ژانر اکشن پیش می رود. پروژه قدرت سزاوار ستایش برای انجام کاری متفاوت با فیلمهای ابرقهرمانی است.
ایده متسون تاملین به عنوان نویسنده که به نظر از دل فیلم نامحدود با بازی بردلی کوپر در آمده، امکانات زیادی برای ایجاد خلاقیت جلوی پای این پروژه باز کرده است. و این یعنی پروژه قدرت این احساس را به بیننده منتقل نمیکند که با تنبلی به فرمول همیشه برنده دنیای سینمایی مارول چسبیده است، بلکه در عوض به اندازه کافی مطمئن است که میتواند مسیر خودش را طی کند.
هر سکانس اکشن این فیلم شخصیتی متمایز از دیگری دارد، و سکانسهای اکشن همیشه از نظر مکانی و منطقی منسجم هستند. در نتیجه باید بگویم به طور کلی پروژه قدرت یک اکشن ابرقهرمانی سرگرم کننده است که هرچند ایده خوبی دارد، اما فیلمنامه آن سرشار از کلیشههایی است که به لطف اکشن پویا و بازی های جذاب، آن را نیز میتوان نادیده گرفت.
https://vigiato.net/p/157457
لطفا شکیبا باشید ...